«منجی»؛ سرود انتظار و عدالت در ترانه‌ای از خشایار اعتمادی
(last modified Wed, 16 Apr 2025 09:49:58 GMT )
فروردین ۲۷, ۱۴۰۴ ۱۳:۱۹ Asia/Tehran
  • «منجی»؛ سرود انتظار و عدالت در ترانه‌ای از خشایار اعتمادی
    «منجی»؛ سرود انتظار و عدالت در ترانه‌ای از خشایار اعتمادی

پارس تودی- ترانه «منجی» از خشایار اعتمادی، نوایی حماسی و معنوی است که انتظار ظهور حضرت مهدی (عج)، منجی عالم بشریت را در قالب موسیقی پاپ توصیف می‌کند.

ترانه «منجی»، یکی از آثار برجسته «خشایار اعتمادی» خواننده ایرانی پاپ، است که در سال  ۱۳۸۳ شمسی منتشر شد. این قطعه با آهنگسازی هنرمندانه و تنظیم پراحساس، فضایی معنوی و حماسی خلق کرده است. کلام ترانه، سروده‌ای است که با زبانی شاعرانه و پر از نمادهای اسلامی، روایتی از ظلم‌ستیزی و امید به آمدن منجی را به مخاطب عرضه می‌کند. صدای گرم اعتمادی، این اثر را به سرودی ماندگار برای عاشقان عدالت و انتظار تبدیل کرده است.

ترانه «منجی» جهانی تاریک و پر از ستم را ترسیم می‌کند که در آن «روح جنگل سرد و خاموش» است و «موج نفرت» آدمیت را شسته. در این شب تردید، شاعر نوید آمدن «مردی از خورشید» را می‌دهد؛ اشاره‌ای به حضرت مهدی (عج) که با «شولای طوفان» و «تیغ شعله‌ور» ظلم را ریشه‌کن می‌کند. نمادهایی چون «اسب سپیده»، «موج دریا» و «نینوایی در گلو» به ترتیب به پاکی، قدرت و روح حماسی منجی اشاره دارند که ریشه در فرهنگ شیعی و قیام عاشورا دارد. «مردی از نسل محمد» نیز پیوند این ترانه را با باورهای اسلامی و مهدویت عمیق‌تر می‌کند.

ترانه با تضاد میان تاریکی کنونی و روشنایی آینده، مخاطب را به تأمل در وظیفه انتظار دعوت می‌کند. ظهور منجی، نه‌فقط پایانی بر ستم، بلکه آغازی برای «جهانی بهتر» است که «روحش از آیینه برتر» است. این پیام، هم‌صدا با فرهنگ انتظار در شیعه، در ایام نیمه شعبان، زادروز حضرت مهدی (عج)، که به «جشن انتظار» معروف است، طنین انداز می‌شود.

خشایار اعتمادی که همواره در آثارش به مفاهیم انسانی و معنوی توجه نشان داده است، در ترانه «منجی» توانسته با صدایی پرشور و حماسی، پیوندی میان موسیقی پاپ و باورهای دینی برقرار کند. این ترانه، فراتر از یک اثر موسیقایی، عهدی است برای همراهی با آرمان عدالت و انتظار.

متن ترانه «منجی»

روح جنگل سرد و خاموش شب گرفته بیشه‌ها را
می‌زند دستی تبردار، ساقه‌ها و ریشه‌ها را

تا نوازد روزگاران نغمه‌های آدمیت
شسته دیگر موج نفرت، نقش پای آدمیت

در چنین قرنی بلاخیز، در شب تاریک تردید
یک نفر با قلب من گفت: مردی می‌آید ز خورشید

مردی می‌آید ستم سوز، در نگاهش موج دریا
شیرمرد بیشه عشق، مرد مردستان طاها

می‌رسد آن غایب آخر با بهاری نو رسیده
شب شکافی همچو حیدر، اسبش از جنس سپیده

می رسد از خطه نور تا فروزد جان شب را
شعله ی تیغش بسوزد پرده پیمان شب را

مردی از نسل محمد، بر تنش شولای طوفان
زین و برگ اسبش از خون آخرین منجی انسان

مردی از دنیای بهتر روحش از آیینه برتر
در گلویش نینوایی‌ست، اوج پرواز کبوتر

MGH