ثور 08, 1403 19:26 Asia/Kabul
  • ثور؛ ماه انقلاب‌ها در افغانستان
    ثور؛ ماه انقلاب‌ها در افغانستان

دو حادثه تاریخی، یکی کودتای هفت ثور که سران حزب دموکراتیک خلق آن را «انقلاب دوران‌ساز هفت ثور» یاد می‌کردند و پیروزی حکومت مجاهدین در هشت ثور که از آن با نام «انقلاب اسلامی» یاد می شود، از مهم‌ترین حادثه‌های تاریخی یک قرن اخیر در افغانستان محسوب می‌شود.

بصیراحمد حسین زاده- دو حادثه تاریخی، یکی کودتای هفت ثور که سران حزب دموکراتیک خلق آن را «انقلاب دوران‌ساز هفت ثور» یاد می‌کردند و پیروزی حکومت مجاهدین در هشت ثور که از آن با نام «انقلاب اسلامی» یاد می شود، از مهم‌ترین حادثه‌های تاریخی یک قرن اخیر در افغانستان محسوب می‌شود. هرچند که حوادث هفت و هشت ثور اینک به تاریخ پیوسته و تا به امروز، افغانستان با تاثیر از این دو حادثه فراز و فرودهای بی‌شماری را پشت سر گذاشته است. اینک اما روزگار دیگری است و آنان که به خاطر آرمان ها و ایدئولوژی‌هایی که به آن باورمند بودند سال های متمادی، خون های زیادی را بر زمین ریختند، حالا همه در کنار یکدیگر از قربانیان چهار دهه جنگ و خون های ریخته شده، تجلیل می کنند. تجاوز ارتش سرخ به افغانستان، جنگ های داخلی، ظهور گروه طالبان، کشته و آواره شدن چند میلیون نفر از مردم، ویرانی و فروپاشی ساختارهای اجتماعی و مدیریتی و تحولات بعد از ۱۱ سپتامبر از جمله رویداد هایی هستند که از دل آن دو حادثه تاریخی بیرون آمدند. نوشته حاضر روایت کننده آن سالهای پر آشوب است.

  • آغاز انقلاب

نخستین بار کلمه «انقلاب» را سران حزب دموکراتیک خلق افغانستان بر سر زبانها انداختند. در طول تاریخ افغانستان، حزب دموکراتیک خلق منسجم ترین حزبی بود که موفق شد قدرت را به وسیله کودتا و به قول خود آنها «انقلاب دوران ساز هفت ثور» در کشور به دست گیرد. این حزب در سراسر دوره مشروطیت ظاهرشاه، برای نفوذ میان دانشجویان و نیروهای مسلح می کوشید. حزب دموکراتیک خلق با سرعت شگفت انگیزی در ارتش و پلیس افغانستان رخنه کرد و توانست در کودتای نظامی ۲۶ سرطان (تیر) سال ۱۳۵۲ خورشیدی که سردار داوود خان را به قدرت رساند، نقش ایفا کند. بعد از روی کار آمدن نظام جمهوری در افغانستان فعالیت حزب دموکراتیک خلق دامنه بیشتری یافت و بعضی از رهبران این حزب در کابینه داوودخان پست های کلیدی گرفتند. اما بعد از سفر داوود به شوروی و برخورد تندی که به خاطر دخالت آن کشور در امور افغانستان میان او و برژنف هنگام مذاکرات رخ داد، داوود موضع خود را تغییر داد. او سفر به کشورهای مصر، ایران، پاکستان و عربستان را که همه از هم‌پیمانان آمریکا بودند آغاز کرد و سیاست های خود را در قبال حزب دموکراتیک خلق و کشور شوروی تغییر داد. داوود خان در راه بازگشت از ایران در یک سخنرانی در شهر هرات «ایدئولوژی‌های وارداتی» را که اشاره مستقیمی به حزب خلق داشت محکوم و به دنبال آن اعضای حزب دموکراتیک خلق را از کابینه خود بیرون کرد. او ارتش را نیز از وجود بیش از دوصد نفر از افسرانی که در شوروی تحصیل کرده بودند، پاکسازی کرد. دولت شوروی وقتی متوجه این کار شد تلاش کرد که جناح خلق و پرچم را علیه داوود بشوراند و نخست از آنها خواست که دست به اتحاد بزنند. گروه خلق و پرچم با هم به گفتگو پرداختند و دوباره در کنار هم در حزب دموکراتیک خلق به فعالیت پرداختند. آنها یک بار دیگر نورمحمد تره‌کی را به عنوان منشی حزب انتخاب کردند. با وجود اتحاد دو جناح خلق و پرچم، این دو گروه هنوزهم دسته بندی های خود را داشتند. تره‌کی و امین رهبران جناح خلق به حساب می آمدند و کارمل رهبر جناح پرچم بود.

  • ترور خیبر

در آخرین روزهای حکومت داوودخان، میراکبر خیبر یکی از سران حزب دموکراتیک خلق وابسته به جناح پرچم در کابل به قتل رسید. حزب دموکراتیک خلق، مراسم خاکسپاری او را به تظاهرات سیاسی علیه دولت مبدل کرد و داوود خان را مسئول مرگ او خواند. به دنبال این حادثه، داوود خان دستور داد تا هفت تن از سران حزب دموکراتیک خلق (نور محمد تره‌کی، ببرک کارمل، دکتر شاه ولی، دستگیر پنجشیری، عبدالحکیم شرعی و دکتر ضمیر صافی) را بازداشت کنند. حفیظ الله امین نیز می بایست بازداشت می شد ولی به مدت چند ساعت بازداشت خود را با نفوذی که در دستگاه پلیس داشت به تاخیر انداخت تا زمینه کودتا را فراهم کند.

  • کودتای خونین

سرانجام در ۷ ثور ۱۳۵۷ خورشیدی، حزب دموکراتیک خلق با یک کودتای نظامی و خونین، داوودخان و اعضای خانواده او را به قتل رساند و قدرت را به دست گرفت. این حزب قانون اساسی داوودخان را لغو کرد و نظام جمهوری او را به جمهوری دموکراتیک خلق تغییر نام داد. اولین اعلامیه حزب دمکراتیک خلق بعد از رسیدن به قدرت، از رادیو کابل پخش شد: «سردار داوودخان آخرین فرد خاندان مستبد سلطنتی نادرخان، این عوام فریب بی نظیر تاریخ و خائن به اراده خلق افغانستان از میان رفت. حاکمیت ملی بعد از این به شما خلق نجیب افغانستان تعلق دارد. دفاع از دستاوردهای انقلاب، از بین بردن هواخواهان این سردار مستبد و ستمگر، وظیفه فرد فرد مردمان شرافتمند افغانستان است.» حزب دموکراتیک خلق تنها حزب سیاسی افغانستان معرفی و تره‌کی رئیس جمهور، نخست وزیر و رئیس شورای انقلابی شد. مقامات دولتی نیز بین دو جناح خلق و پرچم تقسیم شد. بعد از کودتای ۷ ثور، حزب دموکراتیک خلق به قدرت رسید و شورای انقلابی را تشکیل داد. این شورا در اولین فرمان، اینگونه اعلام کرد: «شورای انقلابی ج. د. ا. در اولین جلسه خود نورمحمد تره‌کی، شخصیت بزرگ ملی و انقلابی افغانستان را به حیث رئیس شورای انقلابی ج. د. ا. که در عین حال، رئیس حکومت نیز می باشد، انتخاب کرد.»

  • اصلاحات انقلابی

اصلاحات انقلابی درعرصه های اقتصادی و اجتماعی از مواردی بود که حکومت کودتا سخت بر آن پافشاری می کرد. تقسیم زمین بین دهقانان، لغو یا تخفیف طلب زمین داران بزرگ و سودخواران از دهقانان، برابری زن و مرد، آموزش اجباری سواد برای زنان، لغو شیربها و کاهش مصارف عروسی از مواردی بود که در فرمان‌های پی درپی حکومت تره‌کی صادر می‌شد. برخی از این فرمان ها می توانست در صورت توجه به شرایط واقعی محیط، جامعه و وضع قانون از مجرای حقیقی آن، سودمند باشد ولی از آنجایی که طبقه کارگر صنعتی در افغانستان وجود نداشت و جامعه مسلمان و قبیله ای افغانستان با جامعه صنعتی شوروی و اروپا، تفاوت بسیار داشت تره‌کی هر چند که دست به اقدامات خونینی زد ولی نتوانست که در پیشبرد اصلاحات خود موفق شود. اگرچه تا هنوز برخی از سران حزب دموکراتیک خلق باور دارند که در تدوین برنامه های این حزب «ویژگی های جامعه افغانستان در نظرگرفته شده بود» و این برنامه ها، «کاملاً رنگ ملی داشت» اما بسیاری از پژوهشگران، این برنامه ها را «امتداد طرح ها و شعارهای اردوگاه شرق در دوران جنگ سرد و فعالیت جنبش های سوسیالستی در قرن گذشته می دانند، که در ظاهر ملی می نمود اما در ماهیت و جزئیات هیچ نوع سازگاری با ویژگی های دینی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و قبیله ای جامعه افغانستان نداشت زیرا محصول و زاده اندیشه و فرهنگ جوامع دیگر و با اوضاع و ویژگی های کاملاً متفاوت بود.»

فرمان‌های «انقلابی» به سرعت از سوی حکومت کودتا منتشر می شد، و آنها می خواستند از این طریق ایدئولوژی مارکسیسم را در جامعه منتشر کنند، اما این فرمان ها از آنجایی که با واقعیت های جامعه افغانستان بیگانه بود نتیجه کاملاً معکوس داد و فاصله میان مردم و حزب دمکراتیک خلق را وسیع تر کرد و در نهایت باعث شد که مردم علیه آن دست به شورش بزنند.

  • حذف پرچم

اختلافات میان سران حزب دموکراتیک (جناح خلق و پرچم) که قبلا بر اثر فشارهای شوروی و به خاطر کسب قدرت دست به اتحاد زده بودند، بعد از رسیدن به قدرت دوباره نمایان شد. سران حزب خلق که «انقلاب هفت ثور» را نتیجه زحمات خود می دانستند و همیشه سران پرچم را به محافظه کاری متهم می کردند، بعد از حدود دو ماه آنان را به خارج از افغانستان تبعید کردند و حتی به این تبعید هم بسنده نکرده و آنها را به اتهام کودتا دستگیر و زندانی ساختند و پس از حذف پرچمی ها از ساختار قدرت، عناصر خلقی را جایگزین آنها نمودند. نورمحمد تره‌کی در سنبله ۱۳۵۸ برای شرکت در کنفرانس غیرمتعهدها به هاوانا رفت و در راه بازگشت، در شوروی با برژنف و سایر مقامات آن کشور دیدار کرد. گویا مقامات شوروی نارضایتی خود را از گسترش مقاومت و سخت گیری های حفیظ الله امین به تره‌کی اطلاع می دهند و از او می خواهند که از امین دوری گزیند. حفیظ الله امین که از موضوع مطلع شده بود، بعد از بازگشت تره‌کی از شوروی، ابتدا او را از قدرت خلع کرد و سپس وی را در قصر ریاست جمهوری به دست افراد خود به قتل رساند. «عبدالودود» رئیس مخابرات گارد جمهوری که بعدها اعترافاتش در روزنامه انیس کابل و روزنامه اطلاعات تهران منتشر شد، به همراه «روزی» رئیس ارکان سیاسی گارد و محمد اقبال رئیس اطلاعات گارد، سه نفری بودند که به طور مستقیم در قتل تره‌کی دست داشتند. این جملات، بخشی از اعترافات منتشر شده محمد اقبال است: «در این وقت تره‌کی که دهانش خشک شده بود آب خواست، اما روزی اجازه نداد که به او آب داده شود. روزی و اقبال دستان تره‌کی را بسته و او را در همان تخت بی پایه خواباندند. روزی ناگهان با هر دو دست گلوی تره‌کی را محکم گرفت و اقبال نیز به کمک او شتافت. آنها بالش کوچکی را که روی تخت بود، روی دهن و بینی تره‌کی گذاشتند و لحظه به لحظه به آن فشار می افزودند. به من دستور دادند تا پای تره‌کی را محکم بگیرم. بلاخره پس از ده-پانزده دقیقه تره‌کی آرام گرفت. آنگاه جسد او را در پارچه ای پیچانده با موتر به قول چکان بردیم و در قبری که قبلا تهیه شده بود دفن کردیم.» در تاریخ ۱۸ میزان (مهر) ۱۳۵۸ رادیو کابل خبر مرگ تره‌کی را اینگونه اعلام کرد: «نورمحمد تره‌کی رئیس شورای انقلابی، در اثر مریضی شدیدی که از چندی به این طرف عاید حالش بود، صبح دیروز وفات یافت و جنازه مرحوم دیروز در مقبره فامیلی اش به خاک سپرده شد.» به سرعت تمام عکسها و مجسمه های «رفیق» تره‌کی، از تمام ادارت و خیابان ها جمع آوری شد و حفیظ الله امین قدرت را در دست گرفت. او با خشونت تمام با مخالفانش رفتار کرد و حتی به توصیه های رهبران شوروی که از وی می خواستند از حرکتهای خود سرانه خودداری کند توجهی نکرد. امین با این توجیه که «ما ده هزار ف‍‍ئودال داریم، همه را نابود می کنیم آنگاه دیگر مسأله حل خواهد شد. افغان ها تنها زور را به رسمیت می شناسند.» همچنان به خشنونت های خود ادامه داد. به هر اندازه که خشنونت امین بیشتر می شد، خیزش و مقاومت در برابر او هم افزایش پیدا می کرد و سر انجام حکومت شوروی به این نتیجه رسید که امین نمی تواند با این روش در قدرت باقی بماند. از طرفی نیز گزارش هایی منتشر شده بود که امین درصدد سازش با امریکا است و حتی این شایعه قوت گرفت که وی مامور سازمان سیا است.

  • تجاوز ارتش سرخ

سرانجام حکومت شوروی به این نتیجه رسید که باید به طور مستقیم در امور افغانستان دخالت کند و ابتدا شخص دیگری را جایگزین حفیظ الله امین نماید. در روز پنجشبه ۶ جدی سال ۱۳۵۸ در یک عملیات نظامی به سرکردگی ستوان «سیمیونف» و یورش به کاخ محل زندگی امین، وی در پیش چشم اعضای خانواده خود به قتل رسید و دو فرزند او نیز در این حمله کشته شدند و این گونه پرونده زندگی امین بر چیده شد. در شب همان روز قرار بود که بیانیه «قوماندان اعلای انقلاب ثور و رئیس شورای انقلابی رفیق حفیظ الله امین» از رادیو کابل پخش شود اما ناگهان برنامه های عادی رادیو با مارش نظامی قطع گردید و صدای غرورآمیز ببرک کارمل با طنین خاصی به گوش شنوندگان رسید: بسم الله الرحمن الرحیم این جانب ببرک کارمل، از جانب کمیته مرکزی حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان و به مناسبت سقوط مرگبار و واژگون شدن رژیم فاشیستی امین، این جاسوس سفاک امپریالیزم و دیکتاتور جبار و عوام فریب، به شما هموطنان عذاب دیده مسلمان و مستضعف افغانستان، اعم از اهل تسنن و تشیع، علما و روحانیون پاک نهاد و با تقوای کشور، سربازان و افسران اردوی قهرمان افغانستان، تاجران، و سرمایه داران ملی، زمین داران وطن دوست و ... که تا کنون در زیر یوغ جلادان آدمکش و شیادان تاریخ، حفیظ الله امین و امینی ها قرار داشته اید درود می فرستم...» صدای کارمل، مردم را در حیرت عجیبی فرو برد و آنان باور نمی کردند که شخصی چون حفیظ الله امین به این سادگی از بین رفته باشد. اما آنچه که به حیرت مردم افزود غرش طیاره ها و صدای تانک های شوروی بود که همه جا را به لرزه در آورده بود. و این گونه بود که «رفیق» ببرک کارمل سوار بر تانک های کشور «دوست و برادر اتحاد جماهیر شوروی» وارد خاک افغانستان شد و تمام خاک کشور به تصرف نیروهای شوروی در آمد. ببرک در فردای روزی که به کابل رسید در بیانیه ای خط مش سیاسی خود را بیان کرد. او به مردم اعلام کرد که افغانستان بر اساس اراده اکثریت مردم، وارد مرحله نوینی شده و بر همین اساس جبهه ملی پدر وطن به رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان قدرت را در دست گرفته است. شوروی بعد از تجاوز به افغانستان، متوجه شد که باید سیاست آرام تری را نسبت به مردم این کشور به کار گیرد و اندک اندک شعارها و اصطلاحات مارکسیستی را کم رنگ ساخت.

  • جهاد و مقاومت

با تجاوز ارتش سرخ به خاک افغانستان، مقاومت رفته رفته حالت جدی به خود گرفت. مردم که تجاوز یک ارتش بیگانه را به خاک خود مخالف ایمان و اعتقادات خویش می دانستند و از طرفی از زمان کودتای هفت ثور می دیدند که هر روز به اعتقادات و باورهای آنان توهین می شود، جهاد علیه چنین ارتشی را بر خود واجب دانستند. از طرفی در همان زمان در کشور همسایه افغانستان، رژیم شاهی به دست مردم سقوط کرده و انقلاب ایران به رهبری آیت الله خمینی به پیروزی رسیده بود. این حادثه مردم افغانستان را بیشتر تشجیع کرد. برهان الدین ربانی رهبر جمعیت اسلامی افغانستان در سخنرانی خود در سال ۱۳۵۸ در جمع برخی از روحانیون علوم دینی و دانشجویان پاکستانی، پیروزی انقلاب اسلامی ایران را ارمغانی دانست که «پرده های یاس و ناامیدی را پاره کرد و ثابت ساخت که توپ و تانک نمی تواند جلو ایمان و عقیده را بگیرد.» مجاهدین و روحانیون افغانستان نیز تحت تأثیر پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و جنبش اخوان المسلمین که از مدت ها قبل شکل گرفته بود، به تدریج داعیه دار حکومت اسلامی در افغانستان شدند. جهاد مردم افغانستان به زودی چنان فراگیر شد که ماشین ارتش سرخ را در افغانستان زمین گیر کرد و حکومت شوروی با فرستادن زبده‌ترین نیروهای نظامی و اطلاعاتی خود هم نتوانست از مقاومت مردمی جلو گیری کند. سرانجام حکومت شوروی به این نتیجه رسید که باید ببرک کارمل را از صحنه قدرت حذف کند تا بلکه بتواند نیروهای خود را از باتلاقی که در آن فرو رفته است نجات دهد، البته این نکته را نباید از یاد برد که تغییرات و دگرگونی هایی که در سطح بین المللی برای شوروی اتفاق افتاد نیز دراین تصمیمات بسیار موثر بود. اولین زمینه خروج شوروی از افغانستان در برکناری ببرک کارمل از قدرت بود که در ۸ حمل ۱۳۶۵ از کارمل خواستند به بهانه بیماری کابل را ترک کرده به مسکو برود و جای خود را به دوستان جوان خود بسپارد. اگر چه این امر بر کارمل بسیار ناگوار آمد اما او ناچار بود و باید این دستور را می پذیرفت. ببرک کارمل به قصد معالجه به مسکو رفت و در غیاب او دکتر نجیب الله قوای مسلح را رهبری می کرد و زمام امور در دستان او قرار گرفت. او در اندک زمانی شرایط برکناری کارمل را مساعد ساخت و وقتی که کارمل در ۱۱ ثور ۱۳۶۵ به کابل بازگشت فقط به صورت غیررسمی مورد استقبال سازمان زنان و دوستان نزدیک خویش قرار گرفت. 

  • نجیب الله

سرانجام شورای انقلابی حزب دموکراتیک خلق افغانستان با مشوره مقامات شوروی، برکناری کارمل را از رهبری این شورا بررسی کرد و در نتیجه تصمیم گرفته شد که دکتر نجیب الله به جانشینی او بر گزیده شود. این گونه بود که نظرمحمد، گلابزوی و یعقوبی تحت رهبری داکتر صالح محمد وزیری، نزد ببرک کارمل رفته و از او خواستند که بدون چون و چرا از مقام شورای انقلابی کناره بگیرد. رفته رفته مقام کارمل تا سطح عضو کمیته مرکزی حزب تنزیل داده شد و در نهایت در ۹ قوس سال ۱۳۶۶ دکتر نجیب لویه جرگه ای را در کابل دایر کرد و این لویه جرگه او را به مدت ۷ سال به عنوان ر‍یس جمهور افغانستان برگزید. مهم‌ترین کاری که دکتر نجیب بعد از رسیدن به قدرت دنبال کرد فراهم ساختن زمینه خروج نیروهای شوروی از افغانستان بود که در کنار این هدف مهم، می خواست با شرکت دادن برخی از گروه ها و افراد در ساختار قدرت، به جنگ پایان دهد و یا دست کم از توان نیروهای مجاهدین بکاهد. آخرین سربازان شوروی در ۲۶ دلو سال ۱۳۶۷ خورشیدی از افغانستان خارج شدند و تحلیل همه این بود که دولت نجیب الله بدون پشتیبانی سربازان ارتش سرخ سقوط خواهد کرد. ولی بر خلاف همه تصورات و علی رغم کمک های گسترده ایالات متحده آمریکا و دولت پاکستان که توسط نیروهای اطلاعاتی خود در خوست و جلال آباد مجاهدین را یاری می کردند، باز هم دکتر نجیب بر قدرت باقی ماند. نجیب، برنامه های خود را در قالب «مصالحه ملی» پیاده کرد و تا حدودی در برنامه خود موفق هم شد. نجیب پس از خروج ارتش سرخ از افغانستان نیز تا چند سال دیگر به حکومت خود ادامه داد. او حتی در چند جنگ که مهمترین آنها جنگ جلال آباد بود بر مجاهدین پیروز شد و بعد از آن حالت تهاجمی نسبت به مجاهدین را به خود گرفت. دکتر نجیب هر چند توانست مدتی در مقابل مجاهدین ایستادگی کند اما هیچ وقت موفق نشد آنان را با خود در آشتی ملی همراه کند و گروه‌های جهادی همچنان او را دست نشانده دولت شوروی می خواندند و تنها با رفتن او از قدرت راضی می شدند. سرانجام مجاهدین با کمک های سرشاری که از دولت اسلام آباد دریافت می کردند و با دخالت مستقیم نیروهای اطلاعاتی ارتش پاکستان در چند جنگ مهم، دولت نجیب الله را در ۷ ثور سال ۱۳۷۱ از پای درآوردند. در روز هشتم ثور مجاهدین وارد کابل شدند و پیروزی انقلاب اسلامی افغانستان را اعلام کردند. با ورود مجاهدین به کابل خیلی زود جنگ های داخلی آغاز شد و مجاهدین که نه تجربه حکومت داری داشتند و نه هم طرح و برنامه ای مشخص برای حکومت، درگیر جنگ های داخلی شدند و افغانستان را وارد مرحله دیگری از بحران سیاسی نمودند.

 

منابع و مآخذ:

-افغانستان در مسیر تاریخ، میرغلام محمد غبار، جلد دوم، ویرجینیا. ۱۹۹۹.

-افغانستان در پنج قرن اخیر، میرمحمد صدیق فرهنگ، چاپ نوزدهم، ایران. ۱۳۸۵.

-آغاز و فرجام جنبشهای سیاسی در افغانستان، سیدمحمدباقر مصباح زاده، کابل. ۱۳۸۴.

-افغانستان در سه دهه اخیر، گروه پژوهشی سینا، موسسه فرهنگی ثقلین، ایران.۱۳۸۱.

-سراج، مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان، سال ششم، شماره ۱۷و ۱۸ ایران. ۱۳۸۷.

کلیدواژه