امام زین العابدین،قهرمان معنویت
در ماه شعبان امام زین العابدین (ع) اصحاب خود را جمع می کرد و می فرمود: "به همان خدایی که جان علی بن الحسین در دست اوست از پدرم حسین بن علی(ع) شنیدم که پدرش، علی بن ابیطالب (ع) می فرمود: هر که به خاطر محبت پیامبر و برای تقرب به خدای عزوجل ماه شعبان را روزه بدارد، خداوند او را دوست خواهد داشت و به کرامتش در روز رستاخیز نزدیک خواهد کرد و بهشت را بر او واجب خواهد گردانید."
در ماه شعبان المعظم قرار داریم. ماهی که پیامبر خدا، محمد مصطفی (ص) آن را ماه خویش نامید و فرمود:" شعبان ماه شریفی است و آن ماه من است. حاملان عرش آن را بزرگ می شمارند و حقّ آن را می شناسند. آن ماهی است که در آن همچون ماه رمضان، روزی بندگان زیاد می گردد و در شعبان بهشت آذین بسته می شود. این ماه را شعبان نامیده اند، زیرا در آن ارزاق مؤمنان تقسیم می شود و آن ماهی است که عمل در آن چند برابر می شود و کار نیکو هفتاد برابر ثمره می دهد." همچنین که در این ماه، امام زین العابدین (ع)، اصحاب خود را جمع می کرد و می فرمود: "یاران من! می دانید این چه ماهی است؟ این ماه شعبان است که رسول خدا(ص) می فرمود: شعبان ماه من است، پس در آن روزه بگیرید به خاطر محبت و دوستی پیامبرتان و برای تقرب به پروردگارتان، به همان خدایی که جان علی بن الحسین در دست اوست از پدرم حسین بن علی(ع) شنیدم که پدرش، علی بن ابیطالب (ع) می فرمود: هر که به خاطر محبت پیامبر و برای تقرب به خدای عزوجل ماه شعبان را روزه بدارد، خداوند او را دوست خواهد داشت و به کرامتش در روزرستاخیز نزدیک خواهد کرد و بهشت را بر او واجب خواهد گردانید."
دوستان! امروز پنجمین روز از ماه شریف شعبان ومصادف با میلاد با سعادت امام زین العابدین (ع) است. امام زین العابدین، فرزند امام حسین (ع) نوه گرامی پیامبر بزرگ اسلام (ص) است. او را علی نامیدند، اما از آنجائیکه عبادت ایشان بسیار زیاد بود، ملقب به زین العابدین، زینت عبادت کنندگان گردید. در شرح حالت ایشان آمده است که به هنگامی که وضو می گرفت، رنگ صورت اش به زردی می گرائید. زمانی از او می پرسیدند: چرا به وقت وضو این چنین می شوی؟ پاسخ می داد: نمی دانید آماده ایستادن در برابر چه کسی هستم! وچون به نماز می ایستاد لرزه بر اندامش می افتاد!! در جواب کسی که از حضرت پرسید این چه حال است؟ فرمود: به وقت مناجات و عبادت در پیشگاه محبوب ام، اختیار از دستم می رود و این حالت به من دست می دهد."
روزی در اطاقی که در حال سجده بود آتش افتاد، بیم آن می رفت که شعله آتش تمام اطاق را بگیرد، ناگهان فریاد زدند: پسر پیامبر! آتش آتش!! اهل خانه آتش را خاموش کردند و آن عاشق پاکباخته هنوز در سجود بود، چون از عبادت فارغ شد، عرضه داشتند: چه علّتی شما را از توجه به آتشی که به اطاق افتاد بازداشت؟ فرمود: آتش آخرت!!"
دوران زندگی امام زین العابدین(ع) از تاریک ترین دوران حکومت در تاریخ اسلام بود. پدرش، امام حسین (ع) را که برای تصحیح افکار انحرافى آن زمان و احیای دین اسلام بر ضد حکومت فاسد اموى قیام کرده بود، به بدترین شکل ممکن به شهادت رسانیده بودند؛ مردم شهر مدینه با حاکم شهر به عنوان نماینده یزید بیعت کرده و خانه خدا، کعبه، توسط سربازان نظام حاکم با منجنیق سنگ باران شده بود. در همان حال، ثروت عظیمی که از فتوحات گسترده سرزمین های ایران و روم به داخل کشور سرازیر شده بود، حُکام و زیردستانشان را به کلی سرمست و سرگرم عیش و نوش کرده بود. و مهم تر از همه؛ تحریف حقایق و احکام اسلامی شدت گرفته و نظام حکومتی اموى با اجیر کردن راویان دروغگو، اسلام را تحریف و مسلمانان را از حقیقت این آئین نورانی هر چه بیشتر دور و دورتر می کردند. در چنین شرایطی امام زین العابدین (ع) می بایست نه تنها اسلام را از خطر زوال و نابودی نجات دهد، بلکه برای مسلمانان و دوستداران اهل بیت تشکیلات جدیدی را پایه ریزی کند. از همین رو امام از قالب دعا و مواعظ دینی -اخلاقی برای پیش برد اهداف خود استفاده کرد.
امام زین العابدین (ع) در سخنان نصیحت گونه خویش، به بیان مفاهیم اسلامی و نشر آنها پرداخت. این در حالی بود که حکومت اموی سعی می کرد مردم را به ظاهر دین مشغول کرده و از باطن آن باز دارد. اما امام با جدیّت تمام تلاش کرد، تا مردم را از این ظاهر عبور داده و به باطن و مفهوم واقعی دین برساند. امام زین العابدین (ع) از زبان دعا در بیان، تبیین، و توضیح مسائل دینی و حتی دفاع از معارف الهی و دفع شبهات بهره بسیاری بردند. چرا که زبان دعا به دلیل آهنگ خاص سخن، از نفوذ فوق العاده ای برخوردار است و قادر است بلندترین معارف الهی را در قالب نجوا و سخنگویی با خدا، با زبانی ساده و روان به مخاطب منتقل کند، بدون اینکه حساسیت نظام حاکم را بر انگیزد. از جمله بیانات موعظه گونه امام، سخنان ایشان در مسجد پیامبر (ص) بود که فرمود: "مردم! از خدا بترسید، و بدانید که به سوی او بازگردانیده می شوید. و در آن روز هر کس آن چه که را که از نیک و بد انجام داده نزد خود حاضر خواهد یافت و آرزو خواهد کرد که بین او و اعمال بدش فاصله طولانی باشد. ... آگاه باشید اولین سوال، از پروردگاری است که می پرستید، و از پیامبر تو ، که به سویت فرستاده شده است، و از دین ات که از آن پیروی می کنی و از کتابت که آن را تلاوت می کنی و از امام تو ، که ولایت اش را پذیرفته ای و ...."
یکی از اقدامات اثر گذار امام زین العابدین (ع)، کمک و یاری محرومین جامعه بود. او به این عمل عشق می ورزید، و در تمام عمر با روش های مختلف، به افراد محروم کمک می کرد و از این طریق به دیگر مردم می آموخت که مسلمان واقعی باید از احوال برادر مسلمان خود با خبر باشد و در غم ها و شادی هایش شریک گردد. در بسیاری از شب ها امام کیسه های پر از غذا و هیزم را بر دوش گذاشته و بدون اینکه کسی ایشان را بشناسد، بین نیازمندان تقسیم می کرد. غالب این افراد شهروندان مدینه بودند که امام آنان را می شناخت و برای اینکه احساس حقارت نکنند، امام با چهره پوشیده به سراغ آنان رفته و حوایج ایشان را بر طرف می کرد. یکی از این محرومین، پسر عموی امام (ع) بود. امام زین العابدین (ع)، اغلب شب ها، با چهره پوشیده، نزد او رفته و غذا و سایر مایحتاج اش را همراه کمی پول نزد او می گذاشت. آن مرد میگفت: خدا تو را خیر دهد، اما، علی بن الحسین را که رعایت خویشاوندی نمیکند، سزا دهد. امام این سخنان را میشنید و شکیبائی میکرد و خود را بدان خویشاوند نمیشناساند. هنگامیکه امام به شهادت رسید، و آن رسیدگی و احسان از آن مرد بریده شد، تازه متوجه شد که آن مرد نیکوکار، کسی جز امام زین العابدین (ع) نبوده است.
شخصی به نام زُهری نقل می کند که شبی سرد و بارانی علی بن الحسین (ع) را دیدم که آرد و هیزم بر پشت داشت و می رفت. گفتم: پسر رسول خدا این چیست؟ فرمود: سفری در پیش دارم و توشه آن را آماده کرده ام تا در جای امنی بگذارم. پس به ایشان گفتم: اجازه دهید خدمتکارم را صدا بزنم تا آن را برای شما بیاورد. امام قبول نکرد. گفتم: شأن شما بالا است اجازه دهید خودم آن را بیاورم. امام در پاسخ ام گفتند: ولی من شأن خود را، از حمل باری که هم مانع هلاک شدنم در سفر است و هم رسیدن به مقصدم را آسان تر می کند، بالا نمی بینم. حالا هم از تو خواهش می کنم مرا به حال خود بگذار و در پی کار خود رو. " زهری می گوید من آن شب از علی بن الحسین جدا شدم، و چند روز بعد امام را دوباره دیدم. از او پرسیدم؟ مگر نگفتی که می خواهی به سفر بروی، پس چرا الان اینجایی؟ امام فرمود: آری ای زهری! آن طور که فکر می کردی نیست، منظور من سفر آخرت بود که برای آن آماده می شوم. آمادگی برای این سفر، تنها در دوری از حرام ها و نهایت کوشش در راه خیر است."
اسلام منادی برادری و برابری بین افراد جامعه است، و تنها معیار تفاوت و برتری بین افراد، در میزان تقوای آنان است. لذا موقعیت قومی، علمی، جغرافیائی، سابقه تاریخی، رنگ پوست، نوع نژاد، امکانات مالی، موقعیت سیاسی- اجتماعی، وابستگی حزبی و گروهی، زن یا مرد بودن و. . . هیچ یک معیار ارزش نیست و تنها تقوا ملاک ارزش است. پیامبر (ص) نیز به عنوان فرستاده ی خدا، به کرّات این مسأله را تبیین کردند. ایشان حتی در آخرین سفر حج خویش در یک سخنرانی نسبتاً طولانی بار دیگر به این مسأله اشاره کرده و فرمودند: "مؤمنان برادرانند، خدای شما یکی و پدرتان یکی است. همه شما زاده آدمید و آدم از خاک است. گرامی ترین شما نزد خدا کسی است که پرهیزگارتر است. عرب بر غیر عرب، جز به وسیله پرهیزکاری امتیاز ندارد."
اما پس از رحلت پیامبر(ص) این تعالیم الهی کم کم کمرنگ شد، و با روی کار آمدن امویان، به فراموشی سپرده شد. مسلمانان غیر عرب، شهروند درجه 2 یا 3 محسوب شده و عرب ها تقدم داشته و شهروند درجه 1 محسوب شدند. برده داری نیز که از رسومات رایج آنان بود، رونق بیشتری گرفت. امام زین العابدین (ع) در چنین شرایطی رفتاری پیامبر گونه داشت. او هر ساله بردگان زیادی خریداری می کرد. اما رفتارشان با آنان بر اساس موازین اسلامی بود: با آنان غذا می خورد، نشست و برخاست می کرد ، سخن آنان را می شنید و ..آنان را فرزند خود می نامید و با تعبیر " یا بُنیّ : پسرکم ، دلبندم" که عاطفی ترین عنوان عرب برای فرزندان خویش است، آنان را صدا می زد. امام زین العابدین (ع) مستقیم و غیر مستقیم آنان را با احکام و معارف دینی آشنا می کرد و پس از یک سال، به بهانه های مختلف آزادشان می کرد. اما از آنجائیکه ارتباط عاطفی و معنوی بین آنان ایجاد شده بود، آنان پس از آزادی، رابطه خود را با امام حفظ می کردند. در حقیقت امام از این طریق، عده زیادی یاور برای جبهه حق فراهم می کرد. خانه امام زین العابدین مدرسه ای بود برای پذیرش شاگردانی از نوع بردگان. البته غیر از بردگان، بسیار دیگر از مردم، توسط ایشان تربیت شدند، که در رأس آنان فرزندش، امام محمد باقر (ع) بود که وظیفه امامت را پس از ایشان به عهده گرفت و سنگ بنای دانشگاه اهل بیت را پایه گذاری نمود.