اسلام آوردن یک منکر خدا
روبن تازه مسلمان استرالیایی می گوید: « دوباره قرآن را برداشتم و از جایی که می خواندم شروع به خواندن کردم و یکدفعه آیه ای با این مضمون را مقابل چشمهایم دیدم: کسانی از شما که تقاضای نشانه می کنید، آیا به قدر کافی به شما آیات و نشانههای خود را نشان ندادهایم؟ به اطراف خود بنگرید، به ستارهها نگاه کنید به خورشید بنگرید و آب را ببینید، اینها نشانههایی برای افراد دانا است.»
تازه مسلمانان اگرچه هر کدام داستان متفاوتی از زندگی و نحوه اسلام آوردن خود دارند ، ولی اظهاراتشان در برخی نقاط نیز مشترک است. آنها از آیین گذشتۀ خود گریزان و به دنبال راه نجاتی بوده اند و آن را در اسلام یافته اند. نحوۀ توضیح اسلام آوردن هرکدام از این رهیافتگان نیز مختلف است ، یکی با احساس ، دیگری با هیجان و تازه مسلمانی چون « روبن » به زبان طنز ، چگونگی اسلام آوردن خود را توضیح می دهد. روبن از اهالی شهر ملبورن در استرالیا است که مسلمان شدن خود را با زبانی طنزگونه که در آن نکات عبرت آموز و معنوی نیز وجود دارد ، بیان می کند. او در مورد باور و اعتقاد خود قبل از مسلمان شدن می گوید : « من در یک محیط روستایی بزرگ شدم و پدر و مادرم مرا یک آتئیست (کافر) بار آوردند، در حالیکه خود با تربیت مسیحی بزرگ شده بودند و آنها را به زور به کلیسا برده بودند و از لحظه لحظه کلیسا رفتن متنفر بودند. بنابراین از لحظه تولد این عقیده را در وجود من نهادینه کردند که بعد از مرگ از بین می روی و هیچ خدا و آخرتی وجود ندارد و همه اینها توهم است.»
(نحوه اسلام آوردن روبن تازه مسلمان استرالیایی از زبان خودش)
روبن آغاز جستجو برای یافتن راهی به سوی زندگی بهتر را از دورۀ دانشگاه خود آغاز می کند و می گوید: « داستان مسلمان شدن من از سال اول دانشگاه شروع شد. در آن سال مشکلات زیادی برای من پیش آمد، پدر و مادرم از هم جدا شدند و در عرض یک هفته دو بار با ماشین تصادف کردم و همان سال متأسفانه یکی از دوستانم را از دست دادم و اینجا بود که سؤالاتی در ذهنم به وجود آمد : اینکه هدف زندگی چیست؟ و همین باعث شد تا یک جستجوی مقدسی را شروع کنم. » افرادی که دچار مصیبتی می شوند معمولاً با آن دو گونه برخورد می کنند ، برخی با نگرش منفی، این حوادث را به خداوند و دین ربط می دهند و از آنها فاصله می گیرند. اما افراد ژرف نگر ، می کوشند از وقایع ناگوار درس عبرت بگیرند و ریشه های واقعی آنها را پیدا کنند. روبن راه دوم را انتخاب کرد و به تحقیق درمورد دیدگاه ادیان مختلف پرداخت و طبیعتاً ابتدا به سراغ مسیحیت رفت . او به اردوی مسیحیان می رود و فرقه های مختلف این دین را بررسی می کند، اما به نتیجه ای نمی رسد. او می گوید: « هر گاه پیش روحانیون مسیحی رفتم تا سؤالی بپرسم، هیچ وقت ندیدم کتاب مقدس را برداشته و بگویند جواب سؤال شما در اینجا نوشته شده است. آنها فقط نظر خود را راجع به سؤال من می گفتند و من به تدریج متوجه شدم که تفاسیر زیادی از مسیحیت وجود دارد و افراد زیادی از مسیحیان هستند که هر کدام تفسیر خود را در مورد مسیحیت دارند. »
این جوان جستجوگر استرالیایی، در ادامه تحقیقاتش به سراغ هندوئیسم ، یهودیت و بودیسم می رود. او می گوید : « سال اول دانشگاه در یکی از پمپ بنزینها به صورت پاره وقت کار می کردم و یکی از همکارانم هندی تبار و هندو بود و مرتب با هم شیفت عوض می کردیم و من در آن زمان ( درمورد دین او ) خیلی کنجکاو بودم، اما برایم قانع کننده نبود. یهودیت را هم بررسی کردم اما در این دین هم جواب سؤالات خود را نیافتم. » وی در آیین بودیسم نیز پاسخی برای سوالات خود نمی یابد .
اما روبن چگونه با اسلام آشنا شد؟ جالب آن است که یک مسیحی جرقه آشنایی او با اسلام را در ذهنش زد . این جوان استرالیایی می گوید : « پس از بررسی ادیان مسیحی، یهود، هندو و بودایی، یکی از دوستان نزدیکم که مسیحی بود، پرسید تاکنون در مورد اسلام تحقیق کرده ای؟ با شنیدن اسم اسلام یاد تروریستها افتادم و گفتم آنها که تروریست هستند و من هرگز سمت این دین نمی روم و حتی گفتم مسلمانان دیوانه هستند، چه دلیلی دارد به اسلام فکر کنم. اما در کمال شگفتی یک روز خود را در مسجد یافتم. » تبلیغات غرب در بارۀ اسلام و مسلمانان به گونه ای است که روبن و بسیاری از غیر مسلمانان این دین رحمت و مهربانی را خشونت طلب و مسلمانان را تروریست می دانند. اما خداوند درهای رحمت خود را به سوی روبن گشوده بود.
روبن که در آن زمان همچنان به خدا اعتقاد نداشت و مسلمانان را تروریست می دانست، سرانجام به سوی مسجد جذب شد. او خود این ماجرا چنین تعریف می کند: « با کفش وارد مسجدی شدم و روی فرش مسجد با کفش پا گذاشتم، برادری در حال نماز خواندن بود، از جلوی او رد شدم و وقتی داشت به سجده می رفت، پایم به سر او خورد. اصلا نمی دانستم چه کار می کنم که ناگهان دیدم این برادر بلند شد و به سمت من میآید. با خود گفتم امروز آخرین روز عمر من است و به دست این مسلمان کشته می شوم، اما در کمال شگفتی دیدم اولین کلماتی که وی به من گفت، این بود: روز بخیر رفیق! حالت چطوره؟ از این برخورد دوستانهاش بسیار تعجب کردم.» این رفتار دوستانۀ یک مسلمان با روبن، نگرش منفی او را نسبت به مسلمانان تغییر می دهد و سوالات خود را با آنها در میان می گذارد . او دربارۀ پاسخ مسلمانان به پرسش هایش می گوید: « وقتی با این برادر و برادران دیگر در مسجد نشستم و شروع به پرسیدن سؤالاتی کردم که از کشیشان مسیحی پرسیده بودم، چیزی که مرا تکان داد این بود که هر بار سؤالی میپرسیدم، تنها برادران مسلمان جواب نمی دادند ، بلکه قرآن را برمیداشتند و میگفتند: برادر این را بخوان و من جواب سؤالهایم را در این کتاب عجیب می یافتم.»
قرآن ، معجزۀ جاودان پیامبر اسلام (ص) بر روی روبن نیز تأثیر می گذارد و به مطالعۀ آن می پردازد. او در بارۀ قرآن می گوید : « شروع به خواندن قرآن کردم و متوجه شدم خواندن آن مانند خواندن یک داستان نیست. احساس کردم یک نفر به من فرمان میدهد، یک نفر مرا هدایت میکند.» تعالیم و ارزشهای متعالی و روح بخش دین مبین اسلام ، سرانجام جوان آتئیست استرالیایی را به حقانیت آن متقاعد می نماید تا جایی که تصمیم می گیرد مسلمان شود. وی این مرحلۀ حساس را با طنزی آمیخته با معنویت چنین بیان می کند : « مدتی بود در مورد دلایل معنوی و علمی حقانیت اسلام تحقیق می کردم. اینکه کوهها در قرآن به صورت میخ توصیف شدهاند و نحوه قرار گرفتن جنین در شکم زن در قرآن توضیح داده شده است، دلایل علمی اینها را خوانده بودم ، اما نیاز به یک هل دادن کوچک داشتم. یک شب تصمیم گرفتم یک فضای معنوی ایجاد کنم. پنجرهها را باز کردم، پردهها را کنار زدم و شمعی روشن کردم و سعی کردم حس و حال معنوی پیدا کنم و به خود گفتم امشب شب سرنوشت سازی است. همه جا در سکوت فرو رفته بود و من داشتم قرآن میخواندم که متوقف شدم و گفتم خدایا این لحظه برای من تعیین کننده است و می خواهم به درون اسلام بپرم و تنها یک چیز نیاز دارم و آن فرستادن یک نشانه برای من است، تنها نشانه ای کوچک مانند جرقه ناگهانی یک رعد و برق. به خدا گفتم برای شما که زمین را آفریدهای کاری ندارد، برایم نشانه ای بفرست تا مسلمان شوم. انتظار داشتم همانند فیلمهای سینمایی شمعها چهار متر از زمین بلند شوند، اما دیدم هیچ اتفاقی نیفتاد و من حالم بسیار گرفته شد و نشستم و گفتم خدایا الآن فرصت خوبی است من جایی نمی روم و همینجا در انتظار یک نشانه از تو می نشینم و یک بار دیگر به تو فرصت میدهم شاید سرت شلوغ باشد و آن طرف دنیا خیلی کار داشته باشی. اما باز هم هیچ اتفاقی نیفتاد و من با خود گفتم: تمام شد و این آخرین فرصت برای اسلام آوردن من بود که از دست رفت.»
اما بر خلاف آنچه روبن فکر می کرد، خداوند برای اسلام آوردن او معجزه ای از قبل آماده کرده بود که تنها مختص این جوان استرالیایی نبود. معجزه ای که نه تنها او را متحول، بلکه شرمنده کرد. روبن می گوید: « دوباره قرآن را برداشتم و از جایی که می خواندم شروع به خواندن کردم و یک دفعه آیه ای با این مضمون را مقابل چشمهایم دیدم: کسانی از شما که تقاضای نشانه می کنید، آیا به قدر کافی به شما آیات و نشانههای خود را نشان ندادهایم؟ به اطراف خود بنگرید، به ستارهها نگاه کنید به خورشید بنگرید و آب را ببینید، اینها نشانههایی برای افراد دانا است. با خواندن این آیه ترس تمام وجودم را گرفت به طوری که ملحفه را روی سرم کشیدم و خود را به خواب زدم چون باورم نمیشد این همه متکبر بوده و از خدا تقاضای یک نشانۀ مخصوص برای خودم کرده باشم در حالی که تمام نشانههای خدا در این جهان، یعنی مخلوقات او، برای همه آشکار است و همه اینها برای ما نشانههای خداست.» به این ترتیب، روبن که شش ماه در مورد اسلام تحقیق کرده بود، با خواندن و تأمل در یک آیه از قرآن، تصمیم خود را گرفت و مسلمان شد. این تغییر آیین او از انکار خدا به ایمان به او و آخرین دینش یعنی اسلام، تغییراتی در رفتار روبن به وجود آورد که حتی خانواده او را که به دین اعتقادی نداشتند تحت تأثیر قرار داد. اکنون این جوان استرالیایی با الهام از تعالیم اسلامی، حیات تازه ای یافته است و دیگر زندگی را محدود به این جهان فانی با سختی ها و گرفتاریهایش نمی داند.