از زندگی هالیوودی تا معنویت اسلام
ژمی براون تازه مسلمان آمریکایی : « زندگی لس آنجلسی دیگر به نظرم احمقانه می آمد. دیگر دلم نمی خواست با این افراد باشم. اهداف آنها را دنبال کنم. نمی خواستم هیچ کاری با آنها داشته باشم. »
هالیوود منطقه ای در شهر لس آنجلس در غرب آمریکا و مرکز مشهور فیلم سازی این کشور است. دهها سال است که در این مکان ، فیلم های متعدد با موضوعات گوناگون ساخته می شود که در بسیاری از آنها فساد جنسی ، خشونت و سبک زندگی غربی ترویج می شود. پیداست که در چنین محیطی که بازیگران فیلم های مختلف ، از جمله پورنو و عوامل آنها حضور دارند ، می توان انواع ناهنجاری های اخلاقی ، فساد و اعتیاد را مشاهده کرد. متأسفانه برخی از جوانان نیز به هالیوود روی می آورند تا شاید مشهور شوند ، غافل از آنکه حتی اگر به هدف خود برسند ، در ازای این شهرت ، باید بسیاری از اصول اخلاقی و انسانی خود را زیر پا بگذارند . «برندی نایت» نویسنده آمریکایی، در کتاب "لایههای مخفی هالیوود" می نویسد : «هالیوود از دور، صنعتی پر از زرق و برق، ثروت و شهرت است ، ولی زمانی که به آن نزدیک میشوی با دنیایی پر از سردی، تاریکی، رسواییها و روابط غیراخلاقی روبرو میشوی. » « پیتر کئوف » (Peter Keogh) نویسنده و منتقد سینما ، فساد در هالیوود را به شکل واضح تری بیان می کند و می گوید : « هالیوود مکانی است که به انسانها ، بخصوص زنان، به دیده یک کالا نگریسته میشود و آنها مجبورند برای رسیدن به شهرت، آینده و هر چیز دیگری ، جسم و روحشان را بفروشند. »
« ژمی براون » ( Jaime Brown ) نیز از جمله دخترانی بود که در جوانی زادگاه خود در ایالت ویسکانسین آمریکا را ترک کرد و به هالیوود رفت. وی در مدتی که آنجا بود ، به تدریج وارد همان منجلابی می شد که دیگران شده بودند ؛ با افراد معروف رفت و آمد داشت و در میهمانی های شبانه شرکت می کرد. البته تا قبل از ورود به هالیوود ، ژمی فردی مذهبی به شمار می آمد که به کلیسا می رفت ، با این حال ، مانند بسیاری دیگر از مسیحیان ، شبهاتی در مورد دین خود در ذهن داشت. او در این مورد می گوید : « با کشیشها صحبت می کردم و می گفتم من دنبال دلیل و منطق هستم. ولی آنها فقط می گفتند تو باید انجیلت را با دقت بیشتری بخوانی. من همیشه دنبال چیزی بودم که بر اساس ایمان ، اما منطقی باشد، مستند باشد نه خرافات. دنبال رمز و راز نبودم. » به هر حال ، به نظر می رسد در هالیوود نیز هنوز فکر خانم براون درگیر برخی مسائل دینی بوده است تا آنکه حادثه ای مهم ، زندگی او را تغییر می دهد. دوستش یک قرآن به او هدیه می دهد و ژمی فوراً مشغول خواندن این کتاب بزرگ آسمانی می شود. او احساس می کند که تأثیر قرآن بر روح و روانش ، بیش از انجیل است. به علاوه در کتاب آسمانی مسلمانان پاسخ بسیاری از شبهات و اشکالات خود را یافت. وی می گوید : « به خودم گفتم صبر کن ، همه سوالاتی که هیچ کس تا حالا به آنها جواب نداده بود اینجا (در قرآن) جواب دارند . » به این ترتیب بار دیگر قرآن ، با آیات هدایتگر و منطق قوی خود ، انسانی را از سرگردانی و گمراهی نجات داد.
اما ژمی براون هنوز در ابتدای راه بود و نیاز به تحقیقات بیشتری داشت. در اولین گام برای شناخت بیشتر اسلام ، به یک مسجد می رود ، آن هم با همان ظاهر و لباس نامناسب هالیوودی. با این حال ، در مسجد حال خوبی پیدا می کند ، امام جماعت مسجد از وی استقبال می کند و به سؤالاتش پاسخ می دهد. از آن پس ، ژمی از زندگی پوچ هالیوودی کناره می گیرد ، زیرا او هدف بسیار والاتر و برتری از شهرت سینمایی یافته بود. او احساسش را در این باره چنین توصیف می کند : «زندگی لس آنجلسی دیگر به نظرم احمقانه می آمد. دیگر دلم نمی خواست با این افراد باشم. اهداف آنها را دنبال کنم. نمی خواستم هیچ کاری با آنها داشته باشم. » بی شک هالیوود ، محل مناسبی برای ادامه تحقیقات براون درمورد اسلام نبود ، به همین دلیل او تصمیم مهمی می گیرد؛ تمامی وسایلش را می فروشد و برای تحقیق و شناخت اسلام از نزدیک ، راهی کشور اسلامی مغرب در شمال غربی آفریقا می شود.
در واقع ، کاری را که ژمی انجام داد ، می توان " هجرت " نامید . هجرت معمولاً نقل مکان از محیطی نامناسب و گناه آلود به جایی است که بتوان دین خود را حفظ کرد و اعمال آن را به درستی انجام داد. در دین اسلام هجرت به جهت ثمرات و نتایج تأثیرگذارش ، مورد تشویق قرار گرفته ، چنانکه در قرآن در آیات متعدد از مهاجران تجلیل شده است . در سورۀ نساء آیه 100 می خوانیم : « کسی که در راه خدا هجرت کند جاهای امنِ فراوان و امکانات گستردهای در زمین می یابد ...» در صدر اسلام نیز زمانی که مسلمانان تحت فشار شدید مشرکان بودند ، گروهی از آنان به فرمان رسول خدا (ص) به حبشه مهاجرت کردند و ایشان نیز سرانجام در سال سیزدهم بعثت به همراه دیگر مسلمانان به مدینه هجرت کردند. یکی از اهداف مهم هجرت ، حفظ دین است. خانم براون اگرچه در این مقطع هنوز اسلام نیاورده بود ، اما برای دریافت حقایق این دین انسان ساز از محل زندگی خود که آلوده به گناه و فساد بود ، عازم یک کشور اسلامی شد تا در جمع مسلمانان ، از تعالیم والای آخرین دین الهی آگاه گردد. به همین دلیل ، کار او ارزشمند و قابل تقدیر است.
در کشور مغرب ، ژمی به تحقیق درمورد اسلام ادامه می دهد و طولی نمی کشد که به این حقیقت می رسد که اسلام برترین و کامل ترین دین است و عملاً مناسک دینی خود را به جا می آورَد ؛ حجاب بر سر می کند و نمازهای خود را می خواند. سرانجام زمان آن فرامی رسد که وی رسماً شهادتین بگوید و به عنوان یک مسلمان ، زندگی جدیدی را آغاز کند. خانم براون به یک مسجد می رود و در محیطی روحانی ، به یگانگی خداوند و رسالت حضرت محمد (ص) شهادت می دهد. او درمورد آن لحظات به یاد ماندنی می گوید : « باید این جملات (شهادتین) را به عربی می گفتم. عربی ام خیلی روان نبود. با این حال با صدای لرزانی آن را ادا کردم. »
ماه مبارک رمضان فرا می رسد و خانم براون همچنان در کشور مغرب است. او با زنان یک خانواده دوست شده بود و آنها از وی دعوت کردند تا نزد آنها بیاید تا این ماه مبارک را در کنار هم بگذرانند و مسائل اسلامی را برای او بازگو کنند . این تازه مسلمان آمریکایی در مورد آن خانواده می گوید : « آنها هر کاری کردند که از من حمایت کنند، به من نیرو دهند و مرا بالا بکشند. » به این ترتیب ، برخورد مناسب یک خانواده و تلاش آنها برای آموزش صحیح احکام و تعالیم دین مبین اسلام به ژمی ، او را در ادامۀ مسیر نورانی اسلام ، بیش از پیش امیدوار و ثابت قدم می کند. وی با یکی از مردان همان خانواده مغربی ازدواج کرد و پس از مدتی به شهر خود ، کنوشا ( Kenosha ) در ایالت ویسکانسین بازگشت.
اما در این شهر نسبتاً کوچک مسلمان اندکی زندگی می کنند و ژمی با مشکلاتی روبرو می شود. نگاه های مردم نشان می دهد که آنان ذهنیت مثبتی به اسلام و مسلمانان ندارند. "آلنا فانک" ( Alena Funk ) دوست قدیمی براون که وی را سالهاست می شناسد، می گوید: «فکر می کنم مردم چیزهای زیادی (علیه اسلام) از رسانه ها می شنوند و اغلب آمریکایی ها دید بدی نسبت به آن دارند .» با این حال خود او نیز پس از بازگشت دوست تازه مسلمانش ، از دیدن حجاب او بسیار تعجب می کند . آلنا می گوید : « تغییر ظاهراز مد لس آنجلسی به لباس اسلامی چیز عجیبی است. ولی ژمی گفت که این لباس او را از فکر کردن مداوم به ظاهرش خلاص کرده است. از طرف دیگر ، مردان زیاد به او خیره نمی شوند . » به عبارت دیگر ، خانم براون آرامش و امنیت و دوری از تجملات پرهزینه و وقت گیر را در رعایت حجاب یافته است. خوشبختانه خانواده و برخی دوستان او چون آلنا فانک او را با عقاید و رفتار جدیدش می پذیرند. خانم فانک در این مورد چنین اظهار نظر می کند : « او یک زن معمولی است که دین دیگری دارد. البته این آسان نیست مخصوصاً اینجا در کنوشا که چندان تنوع فرهنگی نیست. با این حال او خیلی خوشحال به نظر می رسد.» البته رضایت و خشنودی خانم براون چندان عجیب نیست ، زیرا او به لطف دین هدایتگر اسلام ، از زندگی بیهوده و فساد انگیز در هالیوود رها شده و معنویت و آرامش را در این آیین الهی یافته است و اکنون با رفتار و حجاب خود ، به مروّج اسلام تبدیل شده است.