شهدای تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران | شهید قنبریان حجاب را برجانش ترجیح داد
https://parstoday.ir/fa/iran-i24648-شهدای_تجاوز_رژیم_صهیونیستی_به_ایران_شهید_قنبریان_حجاب_را_برجانش_ترجیح_داد
پارس‌تودی- شهید مریم قنبریان، بانویی است که یکم تیرماه ساعت ۱۳:۵۵ برایش لحظه انتخاب بود؛ او در میان دود و آتش، شجاعانه و بدون لحظه‌ای درنگ حفظ حجاب را بر حفظ جانش ترجیح داد. 
(last modified 2025-10-10T14:26:07+00:00 )
مهر ۱۸, ۱۴۰۴ ۱۰:۵۸ Asia/Tehran
  • شهید قنبریان حجاب را برجانش ترجیح داد
    شهید قنبریان حجاب را برجانش ترجیح داد

پارس‌تودی- شهید مریم قنبریان، بانویی است که یکم تیرماه ساعت ۱۳:۵۵ برایش لحظه انتخاب بود؛ او در میان دود و آتش، شجاعانه و بدون لحظه‌ای درنگ حفظ حجاب را بر حفظ جانش ترجیح داد. 

حسین نریمانی همسر شهید مریم قنبریان از وابستگی شدید عاطفی به همسرش می‌گوید و اینکه چگونه او در مقابل چشمان خودش و پسر ۹ساله‌اش پرپر شد. به گزارش پارس‌تودی به نقل از همشهری آنلاین، مریم متولد ۱۳۶۷بود، همسر حسین نریمانی و مادر پسری ۹ ساله به نام پارسا. همسرش روایت می‌کند: «سیزده سال زندگی مشترکمان لبریز از صبوری و عشق بود. از همان اول زندگی دوستش داشتم و عاشقش بودم. این عشق و علاقه هر چه گذشت بیشتر شد به حدی که به مریم وابسته شده بودم. 

مریم برگشت که روسری‌اش را بردارد

همسر شهید از ثانیه‌هایی یاد می‌کند که ترس، سیاهی و دود همه جا را فرا گرفته بود و این اتفاق، خاطرات تلخی را برای او و پارسا ۱۰ساله رقم زده است: «صبح روز حادثه به خانه آمدیم و بعد از خوردن صبحانه، استراحت کردیم. ساعت ۱۳:۵۵دقیقه موشک اول را که زدند، من با پارسا سریع از خانه خارج شدیم و مریم هم پشت ‌سرمان می‌آمد. حین فرار مریم چادرش را از روی تاب داخل حیاط برداشت و سرش کرد. ولی چون چادر نازک بود از وسط راه برگشت. بلند فریاد می‌زدم: مریم سریع بیا بریم! و او فقط می‌گفت: روسری‌ام، روسری‌ام، و برای برداشتن روسری‌اش به داخل خانه برگشت. در این فاصله موشک دوم، سوم و چهارم هم شلیک شد. فاصله بین موشک اول و باقی موشک‌ها ‌در مجموع به یک دقیقه هم نرسید. موج انفجار او را جلوی چشمان من و پارسا حدوده ۱۰متر پرتاب کرد و دیدیم که چیزی به پهلویش خورد و خون زیادی فواره زد. همه جا را سیاهی، دود گرفته بود و اجسام در هوا به اطراف پرتاب می‌شدند.»

درختی که با خون مریم جان گرفت

تقدیر چیز دیگری بود و مریم پر کشید. نریمانی از زمانی می‌گوید که خبر شهادت مریم را به او دادند. خبری که دنیای حسین و پارسا را به یکباره خاموش و تار شد. او روایت می‌کند: «بعد از تماسم حدود نیم‌ساعت طول کشید تا آمبولانس رسید و مریم را به بیمارستان منتقل کردند. مریم خون زیادی از دست داده بود. او را برای احیا به اتاق بردند. زمان کمی گذشت که همکارم آمد و گفت: حسین، خدا صبرت بده! هنوز باورمان نشده که مریم دیگر بین ما نیست. او سرشار از حس زندگی بود. ماه‌ها از آن روز گذشته، اما حسین هنوز درختی را می‌بیند که مریم پای آن افتاده بود؛ درختی که امروز سبزتر و زنده‌تر از همیشه است. پارسا با دلی پر از امید آب پشت پای پدر می‌ریزد تا او برگردد. زندگی ادامه دارد، اما جای خالی مریم همیشه پررنگ است؛ جای خالی زنی که در لحظه انتخاب، حجاب را بر جانش ترجیح داد.

hk