به قلم بصیراحمد حسین زاده
خواندنیهای تاریخ؛ پادشاهی که استقلال افغانستان به نام او ثبت شد
۲۸ اسد سالروز استرداد استقلال افغانستان از استعمار انگلیس، در تاریخ افغانستان روزی تابناک و گرانقدر است؛ روزی که افغانستان، استقلال خود را احیا کرد و در پی آن، انگلیس به معاهده ای تن داد که روابط کاملاً بیطرفانه و برابر را بین افغانستان و این قدرت استعماری تصدیق می کرد.
اگرچه افغانستان هرگز بخشی از امپراتوری بریتانیا نبود، اما این کشور سه بار در تاریخ با افغانستان وارد جنگ شد که دو بار آن به پیش از استرداد استقلال این کشور و مرتبه آخر به پس از جنبش استقلال خواهی مردم افغانستان باز می گردد؛ زمانی که «امان الله خان» شاه وقت افغانستان از امپراتوری انگلیس خواسته بود تا به صورت صلح آمیز استقلال آن را به رسمیت بشناسند و این در خواست با مخالفت این امپراتوری رو به رو شد. در پی آن، آتش سومین جنگ تاریخی افغانستان و انگلیس شعلهور شد که با شکست نظامیان انگلیسی به دست مردم افغانستان، به استقلال این کشور انجامید.
مردم افغانستان از سال های دور، بیست و هشتم اسد را گرامی می دارند؛ روزی که اگر چه خود یک تاریخ است، اما در پس پرده آن تاریخ خواندنی دیگری است که در ادامه، صفحاتی از آن را به قلم «بصیراحمد حسین زاده» خبرنگار رادیو دری مرور می کنیم.
************
«امیر حبیب الله خان» پادشاه افغانستان و پدر امان الله خان (بنیانگذار استقلال افغانستان از انگلیس)، از شاهان خوشگذرانی بود که در زمان پدرش «امیرعبدالرحمن خان» هشت همسر داشت و بعد از فوت پدرش، چهار زن خود را طلاق داد تا رفتارش مطابق و موافق شرع باشد.
امیرحبیب الله هر چند چهار زن خود را طلاق داد، ولی بر زنان حرمسرای خود همچنان میافزود و آنگونه که «نجیب مایل هروی» در کتاب «تاریخ و زبان در افغانستان» ذکر کرده است، امیر حتی به زنان حرمسرا هم بسنده نمیکرد و بیشتر ایام را در منزل خواهر خود «هاجر خانم» ملقب به «اخت السراج» تا پاسی از شب به عیاشی مشغول بود
در برخی از منابع تاریخی نقل شده است که وی بیش از 100 زن زیبا در حرمسرای خود داشت که از آنان به عنوان کنیز نگهداری میکرد.
قدرت بی حد و حساب و نظارت نکردن بر عملکرد این شاه و عیاشیهای گسترده او، امیر حبیبالله را به تدریج از رسیدگی به امور کشور بازداشت و مخالفتها با وی آغاز شد و برخی از درون دربار قصد جان وی را کردند
امان الله خان در زمان حاکمیت پدرش، به صورت مخفی و به دور از چشم پدر، با افسران ارتش افغانستان رابطه برقرار کرده بود و در این میان، ارتباط ویژهای هم با عمویش «نصرالله خان» که مخالف امیر حبیب الله بود داشت.
بر اساس شواهد تاریخی امان الله خان، طرح کودتا علیه پدرش را با کمک «حزب سری دربار» سامان داد و طبق این طرح، قرار شد امیر حبیب الله در جلال آباد به دست یک سرباز به قتل برسد و نایب السلطنه جانشین وی شود، ولی طرح کودتا نافرجام ماند و به دلایلی اجرا نشد.
اما آنگونه که «سید محمد باقر مصباح زاده» در کتاب «آغاز و فرجام جنبشهای سیاسی در افغانستان» نقل کرده است، امان الله خان دست از فعالیت علیه پدر بر نداشت و منتظر فرصت بود تا نقشه خود را عملی کند.
امیر حبیب الله که بیشتر عمرش را در عیاشی سپری میکرد، سرانجام نیز حسادت یکی از زنان خود «سرور سلطان خانم» مادر امان الله را بر انگیخت.
به نوشته نجیب مایل هروی، شبی در قصر چهلستون کابل، خواهر امیر بزمی با حضور امیر حبیب الله تدارک دید و او تا پاسی از شب به می نوشی و ساقی نوازی در کنار زنان مشغول شد؛ چون سرور سلطان از ماجرا آگاه شد، خود را به چهلستون رساند که این امر، حبیب الله خان را عصبانی کرد و او فردای آن شب سرور سلطان خانم را طلاق داد.
سرور سلطان خانم از این بابت از امیر کینه به دل میگیرد و قصد جان امیر را میکند و در این کار برخی مانند پسرش امان الله خان را با خود همراه میکند.
امان الله خان که در پی فرصت بود نهایت استفاده را از موقعیت برد و نقشه قتل پدرش را با کمک مادر و برخی دیگر از عوامل دربار عملی کرد و سرانجامامیر حبیب الله در شب دوم حوت/اسفند 1297 در منطقه «کله گوش» لغمان به دست فردی ناشناس به قتل رسید.
امان الله خان بلافاصله بعد از قتل پدر، مجلسی در دربار تشکیل داد تا هویت خود و قاتلان اصلی را مخفی نگه دارد. در این جلسه سه نفر به قتل امیر متهم شدند که دو نفر از آنان که از اعضای دربار بودند، بعدها آزاد شدند و امان الله خان، با ترفندهای گوناگون قاتل حقیقی را پنهان کرد و «کلنل عیلرضا» را که از مردم شیعه مذهب بود، به عنوان قاتل پدرش معرفی کرد.
آنگونه که در منابع تاریخی نقل شده است، امان الله خان متوجه شده بود که علیرضا قاتل و مسببان توطئه را میشناسد.
سرانجام «سعدالدین قاضی القضات» علیرضا را قاتل معرفی کرد و فتوا داد که اگر کلنل علیرضا خان قاتل هم نباشد، ریختن خون شیعه هدر و بلکه حصول ثواب بود.
سرانجام کلنل علیرضا با سر نیزههای حکومت، قبل از مرگ شکنجه و قطعه قطعه شد و آنگونه که نجیب مایل هروی توصیف کرده است امیر امان الله خان به خواستههایش نائل آمد و علیرضا قطعه قطعه شد و یاد حسنک را در تاریخ معاصر، تازه و فروزنده کرد.
«شجاع الدوله خان فراشباشی» که از مخالفان امیر حبیب الله و قاتل اصلی بود به پاس خدمتش به ریاست امنیت کابل منصوب شد و سردار نادر خان هم که در این قتل متهم بود، به وزارت دفاع رسید.
بعد از کشته شدن امیر حبیب الله خان، امان الله بر تخت سلطنت نشست و در نخستین اقدام، روز سوم مارس 1919 نامهای به «لارد چلمسفورد» نایب السلطنه انگلستان در هند فرستاد و خود را آزاد و مستقل اعلام کرد.
بعد از فرستادن این نامه به دولت انگلستان، امان الله خان، اعلامیه مفصلی را در دو هزار و 500 برگ چاپ و آن را در تمام شهرهای افغانستان منتشر کرد که این اعلامیه را میتوان نخستین سند مکتوب و رسمی استقلال افغانستان به حساب آورد.
در این سند، امان الله خان خبر قتل پدر خود را به اطلاع عموم مردم رساند و بر قاتلان وی لعن و نفرین فرستاد و خود را پادشاه افغانستان و پیروی از دین مبین اسلام را وظیفه خویش خواند و استقلال افغانستان و همه مظلومان را خواستار شد.
چند روز بعد از انتشار این اعلامیه، «محمود طرزی» که مسوول روابط خارجی دولت کابل بود، نامهای به دولت انگلستان فرستاد و خود را به عنوان وزیر خارجه دولت افغانستان معرفی کرد و علاوه بر انگلستان سایر کشورها را هم از این اقدام مطلع کرد؛ روسیه و ترکیه نخستین کشورهایی بودند که استقلال افغانستان را به رسمیت شناختند.
دولت انگلستان به هیچ یک از خواستههای امان الله خان پاسخ نداد و در نتیجه اقدامات و نامهنگاریهای دولت افغانستان با دولت انگلستان، جنگ میان دو کشور در مناطق «جلالآباد»، «قندهار» و مناطقی از مرز با پاکستان امروزی آغاز شد و امان الله خان نیروهای خود را به مناطق مرزی پاکستان امروزی رساند
در دوم حوت/ اسفند 1297، امان الله خان در جمع مردم کابل، جلوی قصر «سلام خانه» سخنرانی کرد و بر قاتلان پدرش لعنت و نفرین فرستاد و قول داد تا قاتلان پدر خود را به سزای اعمالشان برساند.
وی در این سخنرانی با احساسات بسیار سخن گفت و در حالی که شمشیر در دست و لباس نظامی بر تن داشت، سربازان و مردم را مخاطب قرار داد که : «برادران عزیز و غیور من! من این لباس سربازی را از بدن خود بیرون نمی آورم تا زمانی که لباس استقلال را برای شما تهیه کنم، من این شمشیر را در نیام نمیآورم تا غاصب حقوق شما برادران و محبان خود را، به جای خودشان بنشانم. ای سربازان فداکار من! بیاورید آخرین هستی خود را برای نجات وطن. بیایید که سرهای پر غیرت خود را برای خلاصی وطن، فدا سازیم.»
امان الله خان در این سخنرانی، با اعلام آزادی و استقلال افغانستان، تمام پیمانهای گذشته را که در دوران حاکمان پیشین کشور با انگلستان منعقد شده بود، لغو کرد.