خاطرات شاعر مطرح افغانستانی از شب رحلت امام خمینی(ره)
شاعر افغانستانی و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفت: شب رحلت امام خمینی(ره) مصادف شد با برگزاری گنگره شعر حوزه های علمیه که در مشهد در حال برگزاری بود، و در شب دوم این کنگره سروده ای برای امام خمینی(ره) خواندم که از بیت دو گلویم را بغض گرفت و شعر را تا آخر با گریه خواندم
محمد کاظم کاظمی شاعر مطرح افغانستانی و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی در گفت و گو با خبرنگار رادیودری، خاطرات خود را از شب رحلت امام خمینی(ره) بیان کرد و گفت: گنگره شعر حوزه های علمیه از سراسر ایران در 13 خرداد سال 1368 در مشهد در حال برگزاری بود و علاوه بر شاعران حوزه های علمیه دیگر شاعران مطرح ایران نیز در این گنگره شرکت داشتند.
وی ادامه داد: شب اول گنگره شعر که در مجاورت حرم مطهر رضوی در حال برگزار بود، در آخر برنامه مجری اعلام کرد که حال امام خیمنی(ره) مساعد نیست و این خبر همه را ماتم زده کرد و فردا صبح وقتی خبر رحلت امام منتشر شد، شاعران همه در غم از دست دادن امام خمینی(ره) به شدت اندوگین شدند.
این عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی در ادامه افزود: شاعران بعد از شندین خبر رحلت امام خمینی(ره) هر یک در گوشه ای در غم از دست دادن ایشان برای خود زمزمه می کردند و اولین سروده های به مناسبت رحلت امام(ره) از همین جا شروع شد.
وی در ادامه خاطر نشان ساخت: مسئولان کنگره شعر که وضعیت را این گونه دیدند، تصمیم گرفتند که کنگره شعر را تعطیل نکنند و بلکه آن را ویژه رحلت حضرت امام(ره) برگزار کنند. ساختار برنامه تغییر کرد و دکور مناسب انتخاب شد و نام برنامه «در سوگ آفتاب» گذاشته شد.
محمد کاظم کاظمی در مورد شعر خوانی شاعران در اولین شب رحلت امام خمینی(ره) گفت: شب شعر بسیار معنوی با حس و حال خاصی بود که بسیاری از شاعران ایرانی و افغانستانی در آن شب، شعرخوانی کردند و من هم سروده ای با عنوان «اهلبیت بهار» خواندم:
بنشین زار زار گریه کنیم
مثل ابر بهار گریه کنیم
ناله در سینهها شکست امشب
دل آیینهها شکست امشب
از سرم دست بر نمیداری
آه ای غم! چه مردمآزاری
چه بگویم؟ که سخت بود آن شب
واقعاً قحط بخت بود آن شب
حرف دلهای تنگ بود اینجا
صحبت فرق و سنگ بود اینجا
کبک و گنجشک و سار در ماتم
اهل بیت بهار در ماتم
شانه و رنج، رنجِ دربهدری
سینه و داغ، داغِ بیپدری
رخت بستی از این خرابشده
خُم رها کرده و شرابشده
با غمی دلگداز تنهاییم
ما و فیضیه باز تنهاییم
بنشین زار زار گریه کنیم
مثل ابر بهار گریه کنیم
ناله در سینهها شکست امشب
دل آیینهها شکست امشب
پای تقدیر، لنگ میشد کاش
قاصد مرگ، سنگ میشد کاش
ای زمین! سینهات کباب شود
ای اجل! خانهات خراب شود
این، چه فصل شرارهباری بود؟
مرگ، ای مرگ! این چه کاری بود؟
کاشکی اشتباه میکردی
اینطرفها نگاه میکردی
لحظهای دست از سرم بردار
آه، ای اشک! راحتم بگذار