در مکتب امام حسین(ع)(5)
امام حسین وارث همه فضایل و صفات اخلافی پیامبر است. او چون جد گرامی خود، بیش از آنکه تصور شود از گمراهی مردم رنج میبرد و برای آنها دل میسوزاند. مشاهده انحراف مردم از راه مستقیم و قدم گذاشتن در بیراههی کفر و باطل، غصّهای جانکاه بر دل ایشان بود. لذا با اینکه می دانست دشمن به سخنانش بی اعتنا است، تا لحظات آخر آنان را نصیحت کرد و برای آنها دل سوزاند.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ مُحَمَّدٍ حَبیبِ اللَّهِ : سلام و درود خداوند بر تو که وارث پیامبر خاتم ، محمد (ص) هستی!
پیامبر اسلام (ص) از دیدن نادانیها و انحرافات مردم بقدری آزرده میشد که خداوند او را در آیه 3 سوره شعراء چنین دلداری میداد:" گویی میخواهی به خاطر ایمان نیاوردن مردم، خود را هلاک و نابود سازی." و امام حسین (ع) نیز میوه درخت برومند رسالت است. او وارث پیامبر (ص) و پارهای از وجود او است. چنانکه رسول خدا ص فرمود:" حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ."
امام حسین (ع) در روز عاشورا علیرغم تمام دشمنی و بی رحمی که از دشمن می دید، در قبال کسانی که حتی از رسیدن آب به اردوگاه و فرزندان او جلوگیری نموده بودند، از اندرز و نصیحت برای هدایت آنان دست برنداشت. ایشان با وجود هلهله و هیاهوی سپاهیان یزید، به ایراد سخنرانی در برابر آنان پرداخت. سخنانی که هر جملهاش در بردارنده مفاهیمی عمیق و نیازمند شرح و تفسیر بسیار است.
امام از موعظه و نصیحت فرماندهان لشکر یزید با همه جنایت پیشگی که داشتند، دریغ نکرد. هدف امام نجات انسان های خود فروخته و عناصر فرومایه بود که با کشتن حسین (ع) آتش و عذاب جاوید را برای خود به ارمغان میآورند. در روز عاشورا، در دیداری که با عمر سعد بین صفوف دو لشکر داشت، فرمود: "وای بر تو ای پسر سعد! آیا از خدایی که به سوی او بازمیگردی، نمیترسی؟ آیا با اینکه میدانی من پسر چه کسی هستم، با من میجنگی؟ آن قوم را رها کن و با من باش تا به خداوند متعال نزدیک شوی."
سخنان دلسوزانه امام گرچه در دل اکثریت آن سپاه بی رحم اثر نگذاشت، اما بودند کسانی که این سخنان را پذیرفتند و به لشکر امام حسین (ع) پیوستند و به سعادت ابدی و شرف جاوید نایل گشتند. و این روش وارث پیامبر است که در حسّاسترین شرایط و اوضاع نیز لحظهای از هدایت گری غافل نمی گردد.
حسین (ع) عصاره رسالت و میوه درخت امامت است که سیرۀ اخلاقی او ترسیم کننده ارزش های والای قرآنی است. او در فضایل انسانی سرآمد جهانیان بود و در جوانمردی و بزرگواری، دوست و دشمن را به حیرت و تعظیم وامیداشت. گنجاندن دریای جوانمردی حسین در ظرف کوچک ذهن و قلم ما ناممکن است اما وصف بزرگواری هایش جان تشنۀ ما را سیراب می سازد. در تاریخ نقل شده مردی شامی، که به خاطر تبلیغات مسموم معاویه علیه اهل بیت (ع)، کینه و دشمنی امام حسین (ع) را در دل داشت، به مدینه وارد شد. او در مواجه با امام حسین(ع) شروع به توهین و ناسزاگویی کرد. امام (ع) از روی عطوفت و مهربانی نگاهی به او انداخت و فرمود: "اگر تو از ما طلب یاری کنی ترا یاری خواهیم کرد و اگر چیزی بخواهی به تو خواهیم داد و اگر طلب ارشاد و هدایت داری هدایتت مینماییم." آن مرد هتاک، احساس شرمندگی کرد و امام چون پشیمانی او را احساس کرد، فرمود: "عتاب و ملامتی نیست بر شما، خداوند بیامرزد شما را و اوست ارحم الرّاحمین." مرد شامی خجالت زده مجلس را ترک کرد در حالی که در سینه اش گرمای محبت علی (ع) و اهل بیت را حس می کرد.
زیباترین جلوه های جوانمردی را می توان در رفتار بی نظیر امام حسین (ع) در واقعۀ کربلا مشاهده کرد. کاروان امام حسین (ع) در مسیر خود به کوفه، به سپاه "حرّبن یزید ریاحی" برخورد کرد. آنان مأمور بودند راه را بر حسین (ع) ببندند و او را در سرزمینی بی آب و علف نگه دارند. اما سپاهیان حر که ذخیره آب شان تمام شده بود، خود به شدت تشنه بودند. امام (ع) دستور دادند آنان و حتی مرکب هایشان را سیراب کنند. یکی از سپاهیان دشمن که از دیگران دیرتر رسید، به قدری تشنه بود که توان پیاده شده از مرکب و آب نوشیدن نداشت. امام متوجه تشنگی و بی رمقی او شد. لذا جلو رفته و مرکبش را خوابانید و با دست خود سیرابش کرد. اما در روز عاشورا، آنان حتی از سیراب کردن طفل شش ماهۀ حسین (ع) نیز دریغ کردند و او را بر دستان پدر با تیری بزرگتر از گلوی کوچکش، به شهادت رساندند.
امام حسین (ع) در عصر عاشورا نیز که دشمن رذالت و پستی خود را به به طور کامل به نمایش گذاشته بود، صحنه هایی از جوانمردی را به نمایش گذاشت. صحنه هایی که که یادآور جوانمردی های علی (ع) در میدان های نبرد بود. " تمیم بن قَحطَبه"، یکی از جنگ آوران نیرومند سپاه دشمن، در جنگ تن به تن با امام حسین (ع) یک پای خود را از دست داد و به زمین افتاد. او که مرگ را به خود نزدیک می دید، از حسین(ع) امان خواست. امام (ع) او را امان داد و به در خواست تمیم، اجازه داد دیگر سپاهیان دشمن، او را به اردوگاه خود ببرند. این در حالی بود که امام حسین (ع) و اهل بیتش از جنایت های یزیدیان، داغ ها بر سینه داشتند و کودکان کاروان از تشنگی رنجور و بی تاب بودند. امام حسین (ع) چنین بزرگوارانه با دشمن مجروح، رفتار کرد.
آنگاه که همه یاران امام حسین (ع) به شهادت رسیدند، و ایشان شهادت فرزندان و تمام یارانش را دید، تصمیم گرفت که خود به میدان برود. اما پیش از آن، برای ایفای نقش هدایت گری خود ، ندا داد: "آیا مدافعى هست که از حرم پیامبر خدا (ص)، دفاع کند؟ آیا یکتاپرستى هست که در باره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسى هست که به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا یارى دهنده اى هست که به خاطر خدا، ما را یارى دهد؟"
چون صدای حزن آلود حسین (ع) به گوش اهل حرم رسید، صدای گریه آنان بلند شد. حضرت کنار خیمه گاه آمد و به حضرت زینب (ع) فرمود: "فرزند کوچک (علی اصغر) را به من بده تا با او وداع کنم. "
آنگاه حضرت کودک را در آغوش گرفت. در این حال زینب (س) گفت:
"برادر! این کودک مدتی است آب نخورده است. از این لشگر مقداری آب برای او بستان."
حسین (ع)، کودک شیر خواره را به سوی لشگر برد و خطاب به آنان فرمود:
"به این کودک رحم کنید. آیا او را نمی بینید که چگونه از شدت تشنگی، دهانش را باز و بسته می کند؟!"
هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که، «حَرمَله بن کاهلی اسدی»، به اشاره عمر سعد، گلوی نازک تر از گل علی اصغر (ع) را هدف تیر سه شعبه قرار داد. تیر بر گلوی علی اصغر (ع) نشست. مصیبت علی اصغر (ع) چنان برای حسین (ع) توان فرسا بود که گریست و به خداوند عرضه داشت:
"خدایا! خودت میان ما و این قوم داوری کن. آنان ما را فرا خواندند تا یاری کنند، ولی برای کشتن ما کمر بسته اند. "
امام حسین (ع) دست های خود را از خون آن شهید پر کرد و به طرف آسمان ریخت و فرمود: "هر مصیبتی که بر من برسد، تحمل آن برای من آسان است؛ چرا که در پیش چشم خداست". در آن هنگام حضرت از اسب فرود آمد و با غلاف شمشیر زمین را کند و آن شهید را دفن نمود.
یکی از آموزه های قیام عاشورا، گذشتن از همه چیز در راه خداست؛ چنانکه حضرت سیدالشهداء از تمام هستی خود در راه خدا گذشت. او حتی در آخرین ساعت های حماسه کربلا، هنگامی که فرزند شیرخوارش، علی اصغر بر روی دستانش شربت شهادت نوشید، فرمود: "این مصیبت هم برای من آسان است، زیرا خداوند آن را می بیند." آخرین کلام آن حضرت هم در گودی قتلگاه این است که: "خدایا، با تمام این سختی ها و مصیبت ها، به خشنودی تو خشنود و تسلیم فرمان تو هستم."
علی اصغر، یعنی درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت اهل بیت است. او به خاطر کوچکی عملاً نقش فعالی در قیام نداشت، اما از نظر روحی و روانی و عاطفی نقش بسزایی را ایفا کرد. شهادت علی اصغر، طفل شش ماهه و تشنه لب امام حسین (ع)، ماهیت ضد انسانی دشمنان اهل بیت برای همه آشکار شد. در عصری که بسیاری قدرت تشخیص حق را از باطل نداشتند، ماجرای شهادت علی اصغر (ع) ، مظلومیت جبهه حق و شقاوت جبهه باطل را بر همگان روشن کرد.