حوت 08, 1396 17:56 Asia/Kabul
  • حاج ملاهادی سبزواری،فیلسوف بزرگ

حکیم عارف” حاج ملا هادی سبزواری ” فیلسوف بزرگ شرق، سال ها در مسیر احیای فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه تلاش کرد و با تببین، تالیف و به نظم در آوردن مسائل مهم فلسفی، چراغ راه حوزه های علمی و دانشگاهی ایران و جهان شد.

سرزمین کهن ایران از آغاز تاریخ تاکنون، نقش بسزایی در تکوین و دوام علوم به ویژه علوم انسانی داشته است. دریای دانش ایران بزرگ، و بی شک حکمت و فلسفه ایرانی اسلامی جایگاهی برجسته و دیرینه در تاریخ فلسفه دارد و در این میان فیلسوفان بزرگ مسلمان ایرانی، همچون ستارگانی در آسمان حکمت و اندیشه می درخشند. حکیم عارف”حاج ملا هادی سبزواری” فیلسوف بزرگ شرق، سال ها در مسیر احیای فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه تلاش کرد و با تبیین، تالیف و به نظم در آوردن مسائل مهم فلسفی، چراغ راه حوزه های علمی و دانشگاهی ایران و جهان شد.

ملاهادی سبزواری

حاج ملا هادی سبزواری، معروف به «حکیم سبزواری» ، حکیم و فیلسوف بزرگ شیعی در سال 1212 قمری در شهر سبزوار به دنیا آمد. پدرش حاج میرزا مهدى یکى از انسانهاى وارسته و مومن سبزوار بود. حکیم سبزواری، هشت سال داشت که به جمع محصلان علوم مقدماتى پیوست و در اوایل نوجوانى ادبیات عرب (صرف و نحو) را فرا گرفت و دیری نگذشت که به جلسات درس‌های بالاتر راه یافت و برای ادامه تحصیل، راهی حوزه علمیه مشهد شد و ده سال در آن شهر اقامت گزید. حاج ملاهادی در حوزه اصفهان نیز حضور یافت. سفر ملاهادی به اصفهان هشت سال طول کشید. او در این مدت، خود را به زیور دانش و معارف آراست و به برکت بزرگان  افق‌های جدیدی در علم حکمت، فرا راهش گشوده شد. پس از آن ملا هادی در سال ۱۲۴۲ه. ق به مشهد بازگشت و  مشغول تدریس شد. کنت آرتور دو گوبینو ( Joseph Arthur de Gobineau)، فیلسوف فرانسوی درباره حکیم سبزواری می گوید:

«شهرت او به قدری عالمگیر شده که طلاب زیادی از ممالک هندوستان، ترکیه و عربستان برای استفاده از محضر او به سبزوار رو آورده و در مدرسه او مشغول تحصیل هستند.»

 

ملا هادی سبزواری به ظاهر مکتب مستقلی در فلسفه ندارد و بیشتر به تبیین و شرح نظریه فلسفی ملاعبدالرزاق لاهیجی و ملاصدرا می پردازد، اما منظومه او که از آثار مهم وی نیز به شمار می‌آید جامع‌ترین کتاب است که دوره کامل منطق و حکمت را در بر دارد. حکیم سبزواری در بخش حکمت که نام آن را «غرر الفرائد» گذاشته است، با طبع روان خویش، بیش از هزار بیت شعر پیرامون حکمت سروده و در آن به بررسى مسائل مهم فلسفه پرداخته است و چون این بخش داراى مفاهیم بسیار دقیق فلسفى بوده پس از فراغت از نظم آن خود به شرحش پرداخته است. بخش دیگر کتاب مربوط به مباحث منطق است. نام این بخش «اللآلی المنتظمه» است. وى در این بخش با سرودن اشعارى بالغ بر سیصد بیت دقیق ترین مباحث منطق را به نظم در آورده و با زبان فصیح عربی، معضلات این علم را بیان کرده است و چون این اشعار نیز بسیار پیچیده و دقیق است خود پس از فراغت از نظم به شرح ابیات پرداخته که اکنون آن شرح در ذیل منظومه وى به چاپ رسیده و به نام «شرح اللآلی المنتظمه» موسوم است.

پروفسور ایزوتسو(Toshihiko Izutsu) درباره این حکیم، عارف و شاعر بزرگ دنیای اسلام می‌نویسد: «حاجی ملا هادی سبزواری متفکری است که اثر معروف «‌منظومه و شرح آن‌» از او است. او، به اتفاق نظر همگان بزرگ‌ترین فیلسوف ایرانی در قرن نوزدهم بود. در عین حال وی در میان استادان و بزرگان عارف آن عصر مقام اول را داشت.» استاد مطهری نیز درباره او می‌نویسد: «حاج ملاهادى سبزوارى بعد از ملاصدرا مشهورترین حکماى الهى سه چهار قرن اخیر است... شهرتش در همه ایران و قسمتهاى خارج ایران پیچید. طالبان حکمت از هر سو به محضرش مى‌‏شتافتند. شهر سبزوار از پرتو وجود این حکیم عالیقدر قبله جویندگان حکمت الهى گشت و مرکز یک حوزه علمى شد.....حکیم سبزوارى فوق العاده خوش بیان و خوش تقریر بود؛ با شور و جذبه تدریس مى ‏کرد. او گذشته از مقامات علمى و معرفتی، از ذوق عرفانى سرشارى برخوردار بود. بعلاوه، مردى با انضباط، اهل مراقبه و سالک الى اللَّه بود. مجموع اینها سبب شده بود که شاگردان او به وی تا سرحد عشق ارادت بورزند. از نظر جاذبه استاد و شاگردى، حکیم سبزوارى بى‏ مانند است. بعضى از شاگردانش بعد از او با اینکه چهل سال از او فاصله گرفته بودند، باز هم هنگام یادآورى نامش به هیجان مى‏ آمدند و اشک مى ‏ریختند.»

تندیس ملاهادی سبزواری در سبزوار

 

در یکى از سالها که ملا هادى به زیارت خانه خدا رفته بود پس از پایان سفر حج ، از راه دریا وارد بندرعباس شد. چون راهها ناامن بود از رفتن به سبزوار منصرف شد و چندى در شهر کرمان اقامت گزید.در آنجا مدتها در مدرسه معصومیه کرمان با خادم مدرسه همکارى مى‌کرد و خود را به هیچ کس معرفى نکرده بود، طلاب گمان مى‌کردند او از خدمتگزاران مدرسه است. از همین رو روز و شب در کنار او به سر مى‌بردند، بدون اینکه بدانند وى چه انسان بزرگ و دانشمند گرانقدرى است! مدت مدیدی به طلبه‌ها خدمت کرد بدون اینکه کسی بداند او همان حکیم سبزواری معروف است. رفته رفته درخشش آن گوهر گران سنگ، محصلان تیزبین را متوجه خود ساخت. دیرى نپایید که استاد شناخته شد و طلاب که تا چندى او را خادم مى‌پنداشتند وى را استاد بلند مرتبه و متبحر در علوم مختلف یافتند. پس از آن اطراف حکیم فرزانه را مشتاقان دانش و حکمت فرا گرفتند و حکیم سبزوارى در مدرسه دینى کرمان جلسات درس و بحث علمى تشکیل داد و مدتى در آنجا ماندگار شد.

 

ملا هادی سبزواری، باغ انگورى داشت که با دسترنج خود از آن محصول بر مى‌داشت و همه ساله به هنگام فصل برداشت ابتدا سهمى را بین نیازمندان تقسیم مى‌کرد و سپس دوستان خویش را به همراه طلاب علوم دینى به آنجا دعوت مى‌نمود تا حاصل دسترنج خود را با دیگران مصرف کند. به عبارتی ، بزرگ حکمت‌اندوز ایرانی و شارح آثار فلسفی، در زندگی ساده‌اش از دسترنج خویش و ملک خود استفاده می‌برد و زیاده بر آن را نیز انفاق می‌کرد. حکیم سبزواری همصحبتى با فقرا و همنشینى با طبقات دیگر جامعه را مغتنم مى‌‌شمرد. زاهدانه مى‌‌زیست و به اشراف و حتى شخص شاه نیز بى توجه بود.

عکسی منسوب به ملا هادی سبزواری در هنگام ملاقات با ناصر الدین شاه قاجار

ناصرالدین شاه در سفر خراسان به هر شهرى که وارد مى ‏شد، طبق معمول، تمام طبقات به استقبال و دیدنش مى‏‌رفتند، موقع حرکت از آن شهر نیز او را مشایعت مى‌‏کردند تا اینکه وارد سبزوار شد. در سبزوار نیز عموم طبقات از او استقبال و دیدن کردند تنها کسى که به بهانه انزوا و گوشه‌نشینى از استقبال و دیدن امتناع کرد، فیلسوف و عارف معروف، حاج ملاهادى سبزوارى بود.از قضا تنها شخصیتى که شاه در نظر گرفته بود در مسافرت خراسان او را از نزدیک ببیند، همین مرد بود که تدریجاً شهرت عمومى در همه ایران پیدا کرده و حوزه علمیه عظیمى در سبزوار تشکیل داده بود. یک روز در حدود ظهر، شاه فقط به اتفاق یک نفر پیشخدمت به خانه حکیم رفت. خانه ‏اى بود محقر با اسباب و لوازمى بسیار ساده. شاه ضمن صحبت‌ها گفت: «هر نعمتى شکرى دارد. شکر نعمت علم، تدریس و ارشاد است، شکر نعمت مال، اعانت و دستگیرى است، شکر نعمت‏ سلطنت هم البته انجام حوائج است، لهذا من میل دارم شما از من چیزى بخواهید تا توفیق انجام آن را پیدا کنم.».

ملاهادی پاسخ داد: من حاجتى ندارم، چیزى هم نمى‌‏خواهم.

شاه دوباره گفت:  شنیده ‏ام شما یک زمین زراعتى دارید، اجازه بدهید دستور دهم آن زمین از مالیات معاف باشد.

حاج ملاهادی پاسخ داد: دفتر مالیات دولت مضبوط است که از هر شهرى چقدر وصول شود. اساس آن با تغییرات جزئى به هم نمى‏‌خورد. اگر در این شهر از من مالیات نگیرند همان مبلغ را از دیگران زیادتر خواهند گرفت، تا مجموعى که از سبزوار باید وصول شود تکمیل گردد. شاه راضى نشوند که تخفیف دادن به من یا معاف شدن من از مالیات، سبب تحمیل بر یتیمان و بیوه زنان گردد. 

ناصرالدین شاه گفت: میل دارم امروز در خدمت شما غذا صرف کنم و از همان غذاى هر روز شما بخورم، دستور بفرمایید ناهار شما را بیاورند.

پس حکیم غذای خود را در مقابل شاه گذاشت. طبقى چوبین که بر روى آن چند قرص نان و چند قاشق و یک ظرف دوغ و مقدارى نمک دیده مى‌‏شد. سپس به شاه گفت: بخور که نان حلال است، زراعت و جفت کارى آن دسترنج خودم است. شاه یک قاشق خورد اما دید به چنین غذایى عادت ندارد و از نظر او قابل خوردن نیست. از حکیم اجازه خواست که مقدارى از آن نان‌ها را به دستمال ببندد و تیمّناًً و تبرّکاًً (از باب تبرک)همراه خود ببرد. پس از چند لحظه شاه با یک دنیا بهت و حیرت خانه حکیم را ترک کرد

گ

حکیم سبزواری در دوران زندگی با برکت خویش، ده ها تالیف ارزنده از خود به یادگار گذاشت؛ آثاری که اکنون پس از گذشت دو قرن از رحلت آن حکیم بلندپایه، محافل علم و دانش را صفا و گرمی بخشیده و در حوزه های حکمت و دین، دست گیر استادان و دانش پژوهان شده است. مجموعه مباحث منطق و فلسفه که امروزه به نام شرح منظومه سبزواری افزون بر این که وسعت بی کران دانش حاج ملاّهادی سبزواری را در عرصه حکمت، منطق و فلسفه بازگو می کند، توانمندی حکیم را در ادبیات فارسی و عرب با سرودن شعر نیزنشان می دهد. شرح منظومه از زمان تألیف تاکنون، یکی از بهترین متون درسی در حکمت متعالیه به شمار می آید و بسیاری از عالمان بزرگ و استادان فلسفه و عرفان، به شرح و تدریس آن پرداخته اند. آثار دیگر ایشان اسرار الحکم،اسرار العباد و الجبر و الاختیار است.

آرامگاه ملاهادی سبزواری در شهر سبزوار

 

حکیم سبزوارى در عصر روز بیست و هشتم ذى الحجه سال 1289 ق، دار فانى را وداع گفت و جامعه مسلمانان و حوزه‌هاى علمى را در ماتم فرو برد.پیکر پاک و مطهر آن عالم فرزانه با شرکت اقشار مختلف مردم سبزوار و در حالى که دوستان و شاگردان آن بزرگوار از شدت حزن و اندوه اشک مى‌ریختند تشییع شد و در بیرون دروازه سبزوار به نام دروازه نیشابور (معروف به فلکه زند) دفن شد.

 

کلیدواژه