سریر، سیرت و صراط طالبان -2
دکتر سعدالله زارعی تحلیل جامعی از طالبان و اوضاع افغانستان نوشته است که در دو قسمت ارائه می شود. در قسمت اول تحلیل به موقعیت انسانی و اقتصادی، حکومت و سیاست و هویت طالبان پرداخته شد و اکنون قسمت دوم این تحلیل تقدیم می شود.
4.مذهب و مسلک طالبان
اهل سنت افغانستان اعم از پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک و... «حنفی» هستند. بعضی از محققین معتقدند ابوحنیفه اهل کابل بوده است. حنفیها از نظر روش و نگرش دینی، اهل رأی و اجتهادند. گفته میشود نعمان بن ثابت مشهور به امام حنفیه (150 ـ 80ق) گفته است هر حدیث صحیحی، فارغ از اینکه آن را چه کسی نقل کرده باشد، مذهب من است. بنابراین پیروان ابوحنفیه، گرایش سلفیگری ندارند و با بقیه مذاهب اسلامی رویکرد تسامحی دارند.
طالبان چه از منظر حنفیت و چه از منظر پشتونیت، سلفی به حساب نمیآید. این گروه مثل اکثر احناف، صوفی به حساب میآید و جزو دو فرقه صوفی نقشبندیه و قادریه محسوب میشود. رهبران طالبان به همین دلیل به اندیشههایی مثل «وهابیت» و «داعش» که رویهای تکفیری دارند، حساسند و اعضای خود را از گرایش به آنان پرهیز میدهند. اختر محمد منصور معروف به ملا منصور که سابقاً عضو «حرکت انقلاب اسلامی» بود و در فاصله 23 آوریل 2013 تا 20 می 2016 رهبری طالبان را در دست داشت و سپس توسط پهبادهای آمریکایی کشته شد، در دوره خود در نامهای خطاب به رهبران میدانی طالبان نوشت: «شنیدهام عدهای در طالبان تفکر سلفی دارند. اینها باید از طالبان اخراج شوند.» این افراد اخراج شدند و براساس برخی گزارشهای اطلاعاتی، اخراجیهای طالب از سوی سرویس دولتی افغانستان ـ خاد ـ علیه طالبان به کار گرفته شدند.
مرحوم «عبدالله نوری» رهبر حنفی «حزب نهضت اسلامی تاجیکستان» در زمانی که حکومت افغانستان در دست طالبان بود، به یکی از دیپلماتهای ایرانی گفته بود: «اشتباه نکنید، فکر طالبان فکر حنفی است و در ورای فکر حنفی هم کار نمیکند.» وی در جریان سفر به قندهار با «ملاعمر» رهبر وقت طالبان ملاقات کرد و در پاسخ به این سئوال که ملاعمر برای ایران چه پیامی به شما داد، گفت: «ملاعمر از من خواست به شما بگویم آمریکا میخواهد مار را بگیرد و به شکم شیر بزند تا هر دو کشته شوند.» منظور او از مار دولت طالبان و مراد او از شیر جمهوری اسلامی بود.
طالبان براساس اصول اعتقادی و البته منافع سیاسی خود، مانع دور گرفتن داعش در این کشور شده، حال آنکه جغرافیای افغانستان بسیار مستعد حضور فعال گروههای تکفیری در این کشور است و بعضی از سیاستهای نهادهای اطلاعاتی غربی و سازمانهای اطلاعاتی متعلق به کشورهای منطقه در صدد توسعه نفوذ گروههای تکفیری در این کشور هستند.
یک نکته دیگر تفاوت دیدگاههای سیاسی میان گروههای تکفیری با طالبان است. از نظر داعش و بسیاری دیگر از گروههای تکفیری، مقابله با شیعه و جمهوری اسلامی، اولویت اول و «جهاد قریب» به حساب میآید. آنها در این راه آمادگی دارند با کشورهای مخالف ایران از جمله آمریکا و عربستان وارد ائتلاف بشوند. اما طالبان در طول سالهای حیات خود ـ 1994 تا 2021 ـ از تعرض به شیعه اجتناب کرده و آنان را بخشی از امت در نظر گرفته است. از نظر طالبان اولویت در مبارزه با آمریکا و نفوذ غرب است. الان هم مناطق شیعی افغانستان، حتی در مقایسه با مناطق پشتوننشین، سفیدترین مناطق به حساب میآیند. طالبان در این سال ها خواستار رابطه فعال با جمهوری اسلامی بوده و از نظر امنیتی مراقبت کرده تا در مرز ایران که در حدود سه دهه اخیر در سیطره گروه طالبان بوده است، اتفاق ناخوشایندی روی ندهد. برای تصدیق این ادعا، بررسی وضع امنیتی مرزهای ایران در دوران مورد اشاره کفایت میکند. در این سالها مرزهای ایران با افغانستان از مرزهای ایران با پاکستان، عراق و ترکیه امنیت بیشتری داشته و حال آنکه در همه این سالها، ایران رابطه رسمی با طالبان نداشته است.
درباره رفتارهای سلفی ملاحظهای وجود دارد. طالبان در دوره حکومت خود و پس از آن مرتکب تندرویهایی شده است که در قواعد مذهب حنفی نمیگنجند. ممانعت از تحصیل زنان، ممانعت از حضور انفرادی زنان در بیرون خانه، تخریب ابنیه تاریخی، اجبار به داشتن محاسن برای مردان، کوتاه کردن موی سر، اعدام متهمین به زنا بدون رعایت شروط شرع مقدس، مخالفت با مظاهر تمدن غرب نظیر تلویزیون و سینما، بخشی از رفتارهای افراطگرایانه این گروهاند.
واقعیت این است که افراطگرایی و سلفیت لزوماً جنبه مذهبی ندارد و ضرورتاً به وجود استنادهای دینی وابسته نیست. افراطگرایی یک رویکرد و رفتار فردی و یا اجتماعی است که گاهی فارغ از مذهب و استدلالهای دینی صورت میگیرد. افراطگرایی حکومتی، بهخصوص میتواند جنبه سیاسی داشته و متکی به خوی قدرتطلبی باشد. کما اینکه دستورات مذهب ممکن است در مواجهه با برخی از سنتهای معارض قومی و یا اجتماعی، تغییر پیدا کنند و برخی سنتهای قومی جای رویکردهای مذهبی را بگیرند.
یک محقق افغانستانی معتقد است آنچه از افراط دینی طالبان مشاهده کردهایم، ناشی از اعتقادات قومی و قبیلهای موسوم به «پشتونوالی» است. «رضوانی بامیانی» که سالها با رهبران و بدنه طالبان مراوده داشته است، در مقاله تحقیقی «شاخصههای تفکر دینی طالبان» نوشت: «عقاید طالبان، آمیزهای از برداشت سطحی آنها از شریعت اسلامی و اعتقادات، آداب و رسوم قومی و قبیلهای پشتون است.» وی میگوید در جریان سفر به قندهار شاهد تناقضات و نقاط مبهم زیادی در افکار و رفتار پیروان این جنبش بودم. از جمله اینکه وقتی از یکی از طلاب جوان شنیدم که با افتخار میگفت، «مولوی احسانالله خان»، استاندار ایالت غزنی زن و مردی را به علت متهم بودن به ارتکاب زنا سنگسار کرده است، پرسیدم: «اثبات این جرم از نظر فقهی تقریباً محال است. شما چطور چهار شاهد عادل را جمع و این دو را سنگسار کردهاید؟»، گفت: «این مسئله با اجماع ثابت شده است و اجماع در این زمینه کافی است!»
اجماع نزد آنان از اصول پشتونوالی است. پشتونوالی مجموعه قوانینی است که زندگی مناطق پشتوننشین را ساماندهی میکند و از اعتقادات و آداب و رسوم ویژهای تشکیل میشود. با استناد به این قانون، خونخواهی و انتقام نزد پشتونها رایج است. در عین حال پشتوانوالی بر جوانمردی، میهماننوازی، شجاعت، شهامت، دفاع از شرف، بهویژه دفاع از حیثیت و شرف زنان تأکید میورزد. پشتونوالی در برخی از امور با شریعت اختلاف دارد. به عنوان مثال اثبات زنای محصنه طبق قانون شریعت اسلامی به چهار شاهد عادل نیاز دارد، اما براساس پشتونوالی، برای اثبات زنا، شایعه کفایت میکند. همچنین در جامعه پشتون، زن از ارث محروم است، اما در شریعت اسلامی، زن نصف مرد ارث میبرد.
یک نکته درباره مذهب تصوف در افغانستان این است که صوفیگری در این کشور از طریق هند وارد شد و در میان پشتونها گسترش یافت و با گذشت زمان، جنبه سنتی خاصی به خود گرفت. بهطوری که محتوای عرفانی آن از دست رفت و خرافات بسیاری داخل آن شد. از این رو پیروان مسلکهایی که به «ملنگ»، «لخت دیوانه» و «جادوگر» معروفند، در احترام به قبور راه افراط در پیش میگیرند و حتی به قبور رؤسای خود هم که وجهه معنوی ندارند احترام میگذارند.
نکته دیگر وجود گوناگونی در مدارس و دروس است. در گزارشی آمده است که در طول حدود 30 سال گذشته تلاش وسیعی برای نفوذ در مدارس دینی پشتونها صورت گرفته است. امارات عربی متحده در این میان بهطور گسترده و در سالیان متوالی به توزیع کتابهای درسی نحلههای سلفی در مدارس پشتون مبادرت ورزیده است. در این زمینه از نقشآفرینی سلفیهایی هم که روزگاری «عرب افغانی» خوانده میشدند و به نام کمک به مبازه با کمونیسم بینالملل و شوروی به افغانستان پا گذاشتند و پس از پایان اشغال افغانستان هم به کشورهای خود باز نگشتند، نباید غفلت کرد. این گروهها در جریان منازعه مجاهدین با برخی از نحلههای سلفی، از گلبدین حکمتیار علیه مجاهدین حمایت میکردند. «اسامه بن لادن» و «عبدالله عزام» دو نمونه از این افراد به حساب میآیند. بنابراین به صرف آنکه در بعضی از رفتارهای طالبان نوعی سلفیگری دیده میشود، نمیتوان از نظر عقیدتی آن را در ردیف سایر گروههای واقعاً سلفی قرار داد. همان طور که نمیتوان هر گروهی را که به خشونت مبادرت میورزد، در ردیف تکفیریها و سلفیها قرار داد. خشونتورزی ممکن است جنبه سیاسی و قدرتطلبانه داشته باشد؛ یا ناشی از نفوذ رهبران بعضی کشورهای عربی باشد و یا ناشی از بروز تحریفها و انحرافات در یک مذهب باشد.
5.واقعیت امروز طالبان
طالبان در طول سه دههای که از پیدا شدن آن میگذرد، بخشی غیرقابل انکار در جامعه افغانستان بوده است. واقعیت این است که طالبان در حال حاضر هم بهطور طبیعی معرف بخش پشتوننشین افغانستان است و حزبی با نیروهای محدود نیست. هماینک طالبان نزدیک به 30 میلیون نفر از جمعیت و حدود 70 درصد از خاک افغانستان را در سیطره خود دارد. این گروه هماینک حدود 200 هزار نیروی رزمی دارد که دستکم 30 هزار نفر از آنان به صورت منظم و با تجهیزات کامل و همه روزه در اختیار طالبان هستند. طالبان در دوره اخیر تلاش گستردهای برای توسعه قدرت خود و بومیسازی آن انجام داده است. طالبان با درس گرفتن از نگرش صرف پشتونیزم، هماینک تلاش میکند تا در قاعده ملی و نه قومی دیده شود. بر این اساس در ده سال گذشته به موازات ضعیف شدن دولت در کابل و از دست دادن نفوذ و محبوبیت آن، طالبان از میان غیرپشتونها برای خود یارگیری کرده است. به طوری که گفته میشود هماینک مناطق تاجیکنشین توسط تاجیکهای هوادار امارت اسلامی طالبان از دست دولت خارج شدهاند و آزادسازی مناطق ازبکنشین توسط «ازبکهای طالب» انجام میشود. این نشانه عقل و هوشمندی این گروه نیز هست. طالب در این سالها روی پای خود ایستاد و به جایی وابسته نشد. گفته میشود طالبان در سالهای گذشته بهطور میانگین سالانه حدود 5/1 میلیارد دلار درآمد داشته و هماینک حدود شش میلیارد دلار ذخیره ارزی دارد. بخشی از این درآمد از طریق گسترش فعالیتهای مالیاتی به دست آمده است.اما از آن طرف دولت اشرف غنی، باور کرده بود که با آمریکا برای استقرار کفایت میکند. کما اینکه فرماندهان ارتش هم گمان میکردند برای همیشه از پوشش هوایی برخوردار خواهند بود و ضرورتی به بومی کردن آن وجود ندارد. همین تصور در رهبران جهادی افغانستان هم وجود داشت؛ لذا دست روی دست گذاشتند تا دولت در لحظه خروج از آمریکا به فروپاشی فوری مبتلا شود. امروز دولت افغانستان و حتی رهبران احزاب جهادی، فاقد هر نوع قدرت مقاومت هستند. این در حالی است که طالبان 20 سال در مقابل آمریکا و نیز در مقابل غرب ایستاد و امروز در هر شهرستان و استان نیروی لازم را دارد. بیدلیل نیست که امروز بیشترین انتقادهای اجتماعی در این کشور متوجه اشرف غنی شده و گرایش به سمت طالبان را پدید آورده است.
6.چشمانداز تحولات برای ایران
دولت غنی که با رأی مردم ـ ولو بخشی از آن یعنی 912 هزار نفر از 2/1 میلیون رأیدهنده و از حدود 15 میلیون نفر از واجدان شرایط رأی ـ سر کار آمده است، می بایست حتیالمقدور به کار خود ادامه می داد تا دولت آینده با رأی مردم سرکار بیاید. توسل به زور و قبضه کردن امور از این طریق میتواند افغانستان را به یک هرج و مرج فراگیر تبدیل کند. این هرج و مرج طبعاً به کشورهای همسایه سرریز میشود که یکی از موارد آن، حرکت میلیونها جمعیت مهاجر به سمت مرزها و شهرهای ایران خواهد بود.
پس گام اول ما باید کمک به شکل گرفتن یک دولت قدرتمند فراگیر در کابل باشد. جمهوری اسلامی در سالهای گذشته این موضوع را پیگیری کرده است و اصولاً ایده مذاکرات افغانی ـ افغانی متعلق به ایران بود و خوشبختانه محقق هم شد، بهگونهای که آمریکاییها اعتراف کردند ایران در حل مشکلات افغانستان به یک محور تبدیل شده است.
گام دوم ما در زمانی است که حکومت با محوریت طالبان تشکیل شده است. در چنین شرایطی حتیالمقدور باید طالبان را متقاعد کنیم تا تشکیل دولت فراگیر را بپذیرد. ما به دلیل آنکه در طول این سالها روابط بسیار خوبی با همه گروههای افغانی و از جمله طالبان داشتهایم، بهتر از هر کشوری میتوانیم مذاکرات بینالافغانی را فعال کنیم و در شکلگیری دولت فراگیر وحدت ملی مؤثر باشیم. دولت وحدت ملی میتواند طالبانمحور هم باشد، به شرط آنکه در آن رعایت حقوق، منافع و امنیت اقوام دیگر هم مدنظر باشد.
7.آمریکا، اخراج از افغانستان
همه شواهد و بسیاری از اسنادی که توسط دستگاههای رسمی آمریکا منتشر شدهاند، بیانگر آن است که این کشور برای حضور درازمدت در افغانستان برنامهریزی کرده و ماجرای پرابهام 11 سپتامبر 2001 در حکم کلید خوردن حضور 100 ساله آمریکا در این کشور بود. طولانی بودن دوره درگیری آمریکا با مردم و گروههای جهادی و قومی افغانستان و حجم سرمایهگذاریهای انسانی و مالی آمریکا در این جنگ 20 ساله کفایت میکند تا با قاطعیت بگوییم که آمریکا برای حضور در افغانستان برنامهریزی درازمدتی کرده بود. به همین جهت روزی که آمریکا پایگاه نظامی بگرام را ترک کرد، بعضی از کارشناسهای امور راهبردی از آن به عنوان «تصمیمات غیرقابل انتظار» یاد کردند.
آمریکا در این جنگ هر چند برای محافظت از نیروهای نظامی خود، حداکثر تمهیدات ایمنی را در نظر کرفته بود، اما در عین حال خبرهای فرماندهی نظامی آمریکا در افغانستان نشان میدهند که آمریکا در این جنگ، نزدیک به 6000 نیروی ارتش خود را از دست داده است. علاوه بر آن در این جنگ بیش از 3800 نیروی امنیتی بخش خصوصی آمریکا کشته شده و نیز از نیروهای ناتو که در قالب ایساف و تحت فرماندهی آمریکا در این کشور حضور داشتند، دستکم 1500 نفر کشته شدند. از آن طرف هم، در این جنگ دستکم 50 هزار نفر از مردم افغانستان و حدود 60 هزار نفر از نظامیان این کشور کشته شدهاند. آمریکا در طول این جنگ یعنی از سال 2001 میلادی، 29/2 تریلیون دلار هزینه کرده است.
بعضی مدعی شدهاند که خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان به واسطه تغییر سیاست در آمریکا و تمرکز بیشتر آن بر شرق آسیاست. این در حالی است که با فرض اینکه چرخش سیاست آمریکا از خاورمیانه به شرق آسیا واقعیت داشته باشد ـ که تا کنون آثار خارجی آن مشاهده نشده است ـ حفظ تسلط بر افغانستان دقیقاً با سیاست مهار چین و مهار روسیه همخوان است. باید توجه داشته باشیم که هیچ نقطهای در شرق آسیا وجود ندارد که بتواند نقش افغانستان را برای آمریکا ایفا کند. افغانستان از نظر جغرافیایی دقیقاً در نقطه تلاقی چهار قدرت مهم آسیایی یعنی روسیه، چین، ایران و هند قرار گرفته و نزدیکترین نقطه به این چهار کشور است. بر این اساس خروج از افغانستان به هیچ وجه نمیتواند انتخاب آمریکا برای رسیدن به موقعیت برتر باشد.
دکتر محمدحسن زورق معتقد است: «آنچه در ماجرای خروج آمریکا از افغانستان اتفاق افتاده، به خطر افتادن اقتدار آمریکا در غرب آسیاست. وقتی اوباما با محاسبه غلط و اطمینان به پیروزی خود، روی کنار رفتن بشار اسد از قدرت تأکید کرد، هژمونی آمریکا را به خطر انداخت. همه میدانند هژمونی قبل از آنکه یک امر عینی باشد یک امر ذهنی است.
در این صحنه هم باید بدانیم خروج آمریکا از افغانستان مقدمه خروج از غرب آسیاست و این اتفاق میافتد، در حالی که این خروج، خروج آمریکا از همه دنیا را در پی میآورد و این یعنی افول قدرت آمریکا. البته این را هم بدانیم که وقتی یک قدرت رو به افول بگذارد، ریسکپذیری آن بالا میرود، زیرا به هر دری میزند تا صحنه به نفع او تغییر کند.»
آمریکا در صحنه افغانستان به دلیل جمعبندیهای نادرست، مرتکب اشتباهات فاحش شد و بناچار بدون هیچ دستاوردی خاک این کشور را ترک کرد. آمریکا چون بنا داشت برای حداقل صد سال در افغانستان بماند، چندان به استقرار دولتی افغانستانی فکر نکرد. آمریکا در مذاکره با طالبان هم دچار خطای فاحشی شد، چون بدون دریافت هیچ امتیازی با گروهی پای میز مذاکره نشست که در سال 2001 برای براندازی آن وارد جنگ شده بود و این به اعتبار آمریکا لطمه جدی وارد کرد. اشتباه دیگر آمریکا در رویکرد تکبعدی آن به مسایل افغانستان بود که البته در همه جای دیگر هم دیده میشود. نگاه تکبعدی سبب شکلگیری مخالفتهای مردمی و افزایش هزینهها میشود و این چیزی بود که دولت آمریکا به آن اعتنا نکرد.
شهید سلیمانی در سال 2005 که ژنرال «پل برمر» هنوز بر عراق حکومت میکرد، به جمعی از مقامات این کشور گفت: «تن دادن به طرحهای آمریکا بهزودی شما را دچار بحران میکند. همکاری با آمریکا سبب بروز انواعی از فسادها و فراقها میشود و شکاف طبقاتی شما را به جایی میرساند که راهحلی جز تداوم وابستگی نداشته باشید.»
آمریکا با «شکست خفتبار» آخرین پایگاه نظامی خود در بگرام را تحویل داد. بهمحض خروج، میراث شوم آمریکا برای افغانستان که جز ضعف و تنش میان قومیتهای مختلف آن نبود، ظاهر شد. آمریکا دولت و ارتش جدید این کشور را در حالی که بههیچوجه توان و ظرفیت مواجهه با بحران را نداشتند، میان گرداب امنیتی رها کرد.
همه میدانند که در طول 20 سال گذشته، «اخراج آمریکا از منطقه» سیاست ثابت جمهوری اسلامی ایران بوده و همواره بر آن پافشاری داشته و در مورد جزئیات آن برنامهریزی کرده و این جزئیات را به اجرا درآورده است. ایران طبعاً برای اخراج آمریکا از یک کشور، نیازی به وارد کردن نیروی نظامی ندارد، زیرا هزاران نیرو و دهها سازمان در منطقه وجود دارند که در مسئله اخراج آمریکا با جمهوری اسلامی همنظرند.
گروههای ضدآمریکایی در افغانستان در یک تراز نبودند. «طالبان» مهمترین جریانی بود که به دلیل انگیزههای دینی و اعتقاد جدی به مبارزه با آمریکا و نیز برخورداری از شبکه گستردهای از هواداران میتوانست به راهبرد اخراج آمریکا از منطقه کمک کند. از این رو کار با طالبان مورد توجه ایران قرار گرفت. البته طالبان هم خواهان کار با ایران بود؛ زیرا میدانست در اطراف مرزهای افغانستان کشور دیگری که بهطور جدی در صدد اخراج آمریکا باشد، وجود ندارد. تجربه هم نشان داد که دو طرف میتوانند روی یکدیگر حساب باز کنند. این همکاری در عین حال تغییرات مهمی را در روش و نگاه طالبان موجب شد و بهمرور از تفکر طایفهگری به سمت نگاهی ملیتر و سعهصدر بیشتر سوق پیدا کرد. آمریکا بهشدت از همکاری طالبان با ایران ناراحت است، چون میترسد همگرایی این دو به بروز شکاف جدی در استراتژی تقابل اهل سنت علیه جمهوری اسلامی منجر شود و گروههای اهل سنت دیگر در دنیا را به همکاری با ایران ترغیب کند. از نظر واشنگتن این همکاری ممکن است پروژه اسلامهراسی، شیعههراسی و ایرانهراسی را از بین ببرد و یا بهطور جدی از آثار آن بکاهد.
بیشتر بخوانید: