مُسْلِم بن عَوْسَجِة اَسَدی
در کربلا ، یاران حسین بن علی (ع) از هر صنفی ، از هر سنی و از هر رنگی دیده می شوند. پیر مرد، جوان، نوجوانان و زن و کودک، سیاه و سفید. برخی چون حبیب بن مظاهر و مسم بن عوسجه از شیعیان مخلص و قدیمی ایشانند و برخی چون زُهَیر بن قَین بَجَلی، عثمانی مسلک! برخی نیز مانند وهب بن عبدالله کلبی، مسیحی تازه مسلمان شده که چون پروانه حول شمع وجود امام خویش گشتند و به شهادت رسیدند.
در صدر اسلام درگیری و جنگ های زیادی علیه کفر و استبداد صورت گرفته است، اما در هیچیک صفا، پاکی و پالایش کربلا را نداشتند. در تمام آن جنگ ها اندک ناخالصی و گاه نقطه های تاریکی از نفاق، دنیا خواهی و خود خواهی را می توان یافت. سربازانی که در گرماگرم نبرد، یا از ترس جان، و یا به امید غنیمت، میدان جنگ را رها کرده و پیامبر را تنها می گذاشتند. چنانکه در جنگ اُحُد، دنیا خواهی سپاهیان، پیامبر را تا مرز شهادت پیش برد و درجنگ خندق (احزاب) ترس یاران از رویارویی با پهلوانان قریش، چون اجسادی بی تحرک از جای خویش برنخاستند.
اما در حادثه کربلا، امام حسین (ع) بیعت را از دوش همگان برداشت، تا هرکس که به دلیل دیگری با او همراه شده از جرگه کربلائیان بیرون رود. یاران امام حسین (ع) در مسیر راه بارها تصفیه و گزینش شدند. چرا که امام (ع) بهتر از هر کسی می داند که انقلاب او باید بهترین ها باشد تا الگو و سرمشق همه عصرها و نسل ها گردد. هر کس که با حسین ماند از هر تردید، تزلزل و سستی رها بود. و همین امر باعث که عاشورا به عنوان الگویی بی نقص و کامل عرضه شود. در منزل (اقامتگاه)"ثعلبیه" هنگامیکه خبر شهادت مُسلم ، هانی و عبدالله یقطر به امام رسید، حضرت یاران و همراهان را جمع کرد، و به آنان فرمود:" ...قَدْ خَذَلَنَا شِیعَتُنَا فَمَنْ أَحَبَّ مِنْکمُ الِانْصِرَافَ فَلْینْصَرِفْ غَیرَ حَرِجٍ لَیسَ عَلَیهِ ذِمَام : ...پیروانمان ما را رها کردند، هرکس میخواهد بازگردد؛ بر او مانعی نیست که من بیعتم را از او برداشتم، ذمه و عهدی از ما بر او نخواهد بود. " آنان که زندگی ذلت بار را بر مرگی پر افتخار ترجیح دادند، عافیت را بر عاشورا ترجیح داده و بازگشتند.
![](https://media.parstoday.ir/image/4bpt11516dcce118zqv_800C450.jpg)
امام هنگام ورود به کربلا در روز دوم ماه محرم سال 61 در جمع یاران خویش چنین دعا کرد:" اللهم اعوذ بک من الکرب و البلا ...خدایا از اندوه و رنج به تو پناه می برم. این جا، جایگاه فرود آمدن ما است. سوگند به خدا از همین جا در روز قیامت بر می خیزیم و محشور می شویم. من این وعده را از جدّم رسول خدا شنیدم و در وعده او تردید و خلافی نیست. " همراهان امام حسین (ع) آنان که به سخنان وی ایمان دارند از این محل قدمی بازنمی گردند. در کتب مقدس آمده است که عیسی مسیح (ع) دوازده یار ناب، به نام "حواریون" تربیت کرد. اما در آن شبی که عیسی (ع) پیشگویی گرفتاری خود کرده بود، آنان از ترس دشمن هیچیک نه تنها گرد او جمع نشدند، بلکه طبق انجیل کنونی، آن شب، حواریّون تا سپیده دم از ترس جان خود، سه بار عیسی را انکار کردند.
این در حالی است که امام حسین (ع) در شب عاشورا پس از آنکه یک شب از دشمنان خویش مهلت گرفت، این خطابه را در جمع یاران خویش ایراد کرد:" خداوند را به بهترین وجه ستایش کرده و در خوشی و سختی، شداید و آسایش سپاسگزارم. پروردگارا، تو را می ستایم که خاندان ما را به نبوت گرامی داشتی، علم قرآن و دانش دین را به ما کرامت فرمودی و گوشی شنوا، چشمی بینا و دلی آگاه به ما عطا کردی. خداوندا، ما را در زمره سپاسگزاران خود قرار ده. اما بعد؛ من یارانی بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمانبردارتر و صدیق تر از اهل بیتم نمیشناسم. خداوند شما را برای یاری من جزای خیر دهد. " امام در ادامه این سخنان ، بار دیگر، یاران را به رفتن تشویق می کند و می فرماید:" من میدانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. لذا بیعت خود را از شما بر میدارم . شما از سیاهی شب، برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید. این مردم، مرا میخواهند و چون بر من دست یابند، با شما کاری ندارند."
در این هنگام، یاران امام هر یک با عبارتی احساسات و عشق و علاقه خود را به حسین بن علی (ع) ابراز کردند و بر عهد خود دوباره پای فشردند. در ابتدا عبّاس بن على به امام(ع) عرض کرد: براى چه دست از تو برداریم؟ براى این که پس از تو زنده بمانیم؟ خدا نکند هرگز چنین روزى را ببینیم.آنگاه دیگر جوانان از خاندان بنی هاشم، یکى پس از دیگرى، سخنان مشابهى گفتند.
![](https://media.parstoday.ir/image/4bpt1c0549205518zs4_800C450.jpg)
پس از خاندان بنی هاشم، " مُسْلِم بن عَوْسَجِة اَسَدی " اولین کسی بود که بلند شد و با شور و عشق فراوان اظهار داشت:" ای ابا عبدالله! آیا ما تو را رها کنیم؟ آن گاه در مورد ادای حق تو در پیشگاه الهی چه عذری بیاوریم. نه، به خدا. ما هرگز تو را رها نمیکنیم، دست از تو برنمیدارم تا این که نیزهام را به سینههای دشمن بکوبم و با شمشیر خود آنان را آن قدر بزنم تا شمشیر از دستم بیفتد و بعد از آن اگر هیچ سلاحی نداشته باشم، دشمن را سنگباران خواهم کرد. سوگند به خدا، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا خداوند بداند (و ثابت کنم) که ما حرمت پیامبر خدا (ص) را درباره تو پاس داشتیم. به خدا قسم، اگر بدانم که من کشته میشوم، سپس زنده میگردم، سپس سوزانده میشوم و خاکسترم بر باد میرود و بار دیگر زنده میگردم و هفتاد بار با من چنین کنند، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا این که در رکاب تو به شهادت برسم. چگونه چنین نکنم؛ در حالی که فقط یک بار کشته میشوم، سپس کرامت و خوشبختی ابدی خواهد بود؟
مُسْلِم بن عَوْسَجِة اَسَدی، صحابى بزرگوار رسول خدا (ص) و یار دیرین امام علی (ع) ، مردی شریف، عابد، و زاهد بود. مسلم سوار کار شجاعی بود ، که نامش در جنگها و فتوحات اسلامی زبانزد مسلمانان بود. مسلم بن عوسجه از قبیله بنی اسد بود که در کوفه ساکن شده بود. او کسانی بود که از کوفه برای امام حسین (ع) نامه نوشت و پس از آمدن مسلم بن عقیل ، برای رهبری امام، از مردم بیعت می گرفت. اما پس از دستگیری مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و شهادت آن دو بزرگوار، به همراه خانواده اش به حسین (ع) پیوست و جان خویش را فدای امام خود ساخت .
عدالت خواهی و ظلم ستیزی از برجسته ترین شاخصه های یاران امام حسین (ع) است. هر کس که در راه مکتب حسین (ع) قدم می گذارد، نمی تواند نسبت به بی عدالتی و ستمگری سکوت کند. رجزهای مسلم بن عوسجه در روز عاشورا حاکى از ظلم ستیزی وی است. او هنگام نبرد با دشمن ستمکار این اشعار را زمزمه مىکرد:
اگر از من بپرسید، بدانید که من از طایفه بنی اسد و شیرمرد میدان مبارزهام. آنان که به ما ستم مىکنند، از رشد و کمال به دورند و به دین خداوند جبار و بىنیاز، کافر شدهاند. مسلم بعد از خواندن این رجزها، به دشمن حمله کرد و به شدت به مبارزه پرداخت.
در روز عاشورا، عمرو بن حجاج از فرماندهان جناح راستِ لشگر دشمن، به سپاه امام حمله کرد و سپاهیان حق و باطل ساعتى با هم درگیر شدند. در این درگیرى مسلم بن عوسجه در خط مقدم بود و با فداکارى از جبهه حق دفاع مىکرد. او و یارانش توانستند لشکر دشمن را به عقب رانند و از قصد شومشان منصرف کنند. اما مسلم به شدت زخمى شد و در آستانه شهادت قرار گرفت. چون غبار جنگ نشست، دیدند که مسلم بر خاک افتاده و آخرین نفسهاى خود را مىکشد.
در آن لحظه، امام حسین (ع) به همراه حبیب بن مظاهر بر بالین مسلم آمد و با سپاس از تلاشهاى او فرمود: "رحمک الله یا مسلم؛ مسلم خدا تو را رحمت کند". آن گاه آیه 23 سوره احزاب را تلاوت فرمود:" برخى از مؤمنان پیمان خود را به آخر بردند (و در راه حق به شهادت رسیدند) و برخى دیگر در انتظار شهادت بسر مىبرند و هرگز در عهد و پیمان خود تغییر و تبدیل ندادند."
![](https://media.parstoday.ir/image/4bpta09bee36c118zrb_800C450.jpg)
در آن لحظه دوست دیرینش حبیب به او نزدیک شد و گفت: چه سخت است بر من که به خاک افتادن تو را شاهد باشم، تو را بهشت مژده باد! مسلم نیز با صداى ضعیفى به او پاسخ داد: خدا تو را به خیر و سعادت بشارت دهد. حبیب به او گفت: اگر نه این بود که لحظاتى دیگر به دنبال تو خواهم آمد، خیلى دوست داشتم که آنچه دلت مىخواهد و برایت مهم است، به من وصیت مىکردى! مسلم در حالى که به سوى امام اشاره مىکرد، به حبیب گفت: فإّنى اُوصیک بهذا، فقاتل دونه حتى تموت؛ تو را فقط به این آقا وصیت مىکنم که هرگز از او جدا نشوى تا این که در راهش جان دهى! حبیب گفت: به خداى کعبه، چنین خواهم کرد. آن گاه روح بلند مسلم به ملکوت اعلى پر کشید.
در پایان و در تجلیل از مقام این رادمرد الهى، عبارت زیبایى زیارت ناحیه مقدسه را با هم زمزمه می کنیم:" السَّلامُ عَلَى مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَةَ الأسَدِی ...کنْتَ أوَّلَ مَنْ شَرَى نَفْسَهُ وَ أوَّلَ شَهِیدٍ مِنْ شُهَدَاءِ اللَّهِ قَضَى نَحْبَهُ فَفُزْتَ وَ رَبِّ الْکعْبَةِ شَکرَ اللَّهُ لَک اسْتِقْدَامَک وَ مُوَاسَاتَک إِمَامَک سلام بر مسلم بن عوسجه... ای مسلم تو اول کسی بودی که از جان گذشتی و اول شهیدی بودی که در راه خدا شهید شدی و به پیمانت با خدا عمل کرد. به خدای کعبه قسم که رستگار شدی . خدای پاداش نیکو دهد به تو، به خاطر دلیری و مردانگی و مساعدت و همیاری و مواساتی که با امام خود کردی."