میزان 14, 1395 12:48 Asia/Kabul
  • در مکتب امام حسین(ع)(3)

در عصر امام حسین (ع) انحراف در ارزش های دینی به جای رسید، که کسی مثل یزید که به فسق و فجور شهره عام و خاص بود، خلیفه مسلمانان گردید. البته معاویه نیز ظالم و فاسق بود، اما ظاهر خود را حفظ می کرد، اما یزید مراعات ظاهری را نیز به جا نمی آورد! در چنین شرایطی، او اصرار دارد که اولین بیعت را از امام حسین (ع) بگیرد. چرا که جایگاه امام حسین (ع) را در بین امت اسلامی بخوبی می‌شناخت . 


یکی از صفات زیبای انسان، احسان و نیکوکاری است. در فرهنگ قرآن، انفاق، احسان، امداد، حمایت از محرومان و مظلومان را مصادیق خدمت گزاری هستند. امام حسین (ع) همچون اجداد پاک اش، مظهر کامل بخشندگی و احسان بودند. هیچ گاه دست نیاز نیازمندی را رد نمی کردند و برای رفع مشکلات گرفتاران از بخشش اموال دریغ نمی کردند. کسی که از ایشان کمک می خواست آبرویش حفظ می شد و نیازش به بهترین وجه ممکن برآورده می شد. روزی مردی نزد امام حسین (ع) آمد. می خواست نیاز خود را مطرح کند، ولی امام حسین (ع) به او فرمودند: "ای برادر! آبرویت را از اینکه آشکارا درخواست کنی، نگهدار و درخواست خود را به صورت کتبی عرضه کن، و من نیز طوری عمل می کنم که زمینه شادی و خوشحالی تو فراهم شود، ان شاءالله !" مرد خواسته اش را در نامه ای نوشت و امام دو برابر آنچه خواسته بود، به او عطا فرمود. 

امام حسین (ع) در کمک و خدمت رسانی به فقراء در عین حفظ آبروی ایشان، اهتمام خاصی داشت و می فرمود: "همانا بخشنده ترین مردم کسی است که به انسانی کمک کند که امیدی نداشته باشد." در تاریخ نقل شده است که بر پشت امام حسین (ع) در روز عاشورا زخم های کهنه ای دیده شد، که در اثر ابزار جنگی به وجود نیامده بود. از امام زین العابدین (ع) درباره آن سؤال کردند، امام فرمود: "این اثر مربوط به بارهایی است که حضرت شبانه بر دوش خود حمل می کرد و به منزل بی سرپرست ها و یتیمان و فقیران می برد." 


حسین بن علی (ع) از بخشنده‌ترین مردم عصر خویش بود و هیچکس غیر از معصومین(ع) با او قابل مقایسه نیست. بخشندگی و کرم امام حسین (ع) همچون پیامبر و معصومین دیگر، از زیبایی های خاص و منحصر به فرد ایشان بود که ناشی از اوج کمال روحی امام بود. یکی از صفات بارز امام حسین (ع) در هنگام عطا و بخشش، حیا و رقت قلب بر حال بینوایان و مستمندان بود. غالباً مردم از درخواست مستمندان، کراهت دارند و شاید حتی با بخشش مال، می خواهند آنها را از خود دور می کنند، اما حسین (ع) در مواجهه با نیازمند، قلبش فشرده می شد و در هنگام برآوردن نیازشان خود احساس شرمندگی می کرد. گاهی عطای خود را از پشت در و با نهایت احترام و عذر خواهی تقدیم نیازمند می فرمود، تا مبادا آن فرد احساس سرافکندگی کند. اگر گرفتاری نیاز خود را می نوشت حضرت پیش از خواندن نامه به او اطمینان می داد نیازت برآورده است و به اطرافیان می فرمود: "خداوند از ایستادن و انتظار ذلت بار او در برابر من در مدتی که نامه را می خوانم از من سؤال خواهد کرد." آری، حسین (ع) مولایی است که نمی توان او را شناخت و شیفته اش نشد.                                                                                                                                                                    

بعد از رحلت پیامبر (ص) دو انحراف در جهان اسلام رخ داد. انحراف اول، انحراف از امامت و خلافت بود و انحراف دوم که به مرور خودش را نشان داد، تغییر ارزش‌های اسلامی بود. در عصر امام حسین (ع) این تغییر به جایی رسید که کسی مثل یزید که به فسق و فجور شهره عام و خاص بود، خلیفه مسلمانان گردید. البته معاویه نیز ظالم و فاسق بود، اما ظاهر خود را حفظ  می کرد و خود را متشرع نشان می داد. اما یزید مراعات ظاهری را نیز به جا نمی آورد! در چنین شرایطی، اصرار می ورزید که اولین بیعت را از امام حسین (ع) بگیرد. چرا که جایگاه امام حسین (ع) را در بین امت اسلامی بخوبی می‌شناخت.


امام پس از درخواست بیعت از سوی استاندار مدینه، شبانه از مدینه خارج شد. چرا که به خوبی می دانست، اگر بماند، باید بیعت کند و چون نمی کرد، بدون اثر گذاری کشته می‌شد. لذا امام به سمت مکه حرکت کرد. در مکه نیز هنگامیکه متوجه توطئه ترور خود شد، اعمال حج را ناتمام گذاشت و تمتع را به عمره تبدیل کرد، و به سوی کوفه حرکت نمود. چرا که دریافت، ماندن در مکه، مساوی با مرگ است. مرگی که هم حریم خانه ی خدا را مخدوش می‌کرد و هم اینکه این نوع مرگ تاثیری در سرنوشت اسلام نداشت. در اینجا لازم است، کسانی که بر این ادعا هستند که امام حسین (ع) عشق را بر عقل ترجیح داد، کمی بیشتر تأمل نمایند. چرا که امام (ع) گام به گام با برنامه ریزی و عقلانیت پیش رفت. او که امام است و راهبر جامعه اسلامی، لحظه ای تأمل نکرده و از همان ابتدای حرکت تا روز عاشورا، در هر فرصتی افرادی را که احساس می کردند از سلامت اعتقادی و اخلاقی لازم برخوردارند و می توانند باعث تقویت تفکر اسلامی شوند، به سوی خود و اهداف قیام خود دعوت می کرد. گاهی در خیمه کسانی وارد می شدند و مستقیم جذب شان می کردند و گاهی مانند دعوت "زهیر" با اعزام پیک، آنها را به خیمه گاه خود دعوت نموده و با آنان صحبت می کردند. 

 

حرکات و سخنان منطقی امام (ع) در سرزمین کربلا نیز ادامه پیدا می کند. امام با عمر سعد مذاکره می کند، و برای سپاه یزید سخنرانی می کند. امام (ع) هنگامیکه احساس می‌کنند راهی جز شهادت و جنگ نیست، باز هم منطق و عقلانیت را حتی برای لحظه‌‌ ای رها نمی‌کند. اینکه مجموعه حدود ۷۰ نفری در برابر چندها هزار نفر از صبح تا عصر عاشورا می‌ایستند، نشان دهنده تدبیر امام است. همه می‌دانستند این تعداد محدود نمی‌توانند در برابر چند هزار نفر ایستادگی کنند و لذا می‌توانستند‌‌ همان اول صبح شهید شوند. اما این لشگر کوچک چنان از سوی امام سازماندهی می‌شود، تا میزان اثر گذاری به حدّی برسد که کمی پس از شهادت امام و یاران با وفایش، پایه های لرزان حکومت اموی از درون فرو ریزد.  
                                       


" زُهِیر  بن قین" مرد شایسته و شریفی در بین قوم خود بود. رزمنده ای دلیر و جنگجویی توانا که در میان قبیله خود، در کوفه می زیست. همان هنگام که امام حسین(ع) در مکه حضور داشت، زهیر نیز با بستگان و کاروان خود در مکه اعمال حج را بجا می آورد. وقتی شنید امام حج را ناتمام گذارده به کوفه می رود، نگران از رویارویی با او شد. چرا که بر اثر تبلیغات وسیع معاویه، (به اشتباه)می‌پنداشت که امام علی (ع) در ریختن خون خلیفه سوم، "عثمان"، سهیم بوده است. از این‌رو نسبت به امام علی (ع) و فرزندانش علاقه‌ای نشان نمی‌داد.  
هر جا که کاروان امام توقف می کرد، زهیر از توقف در آن مکان پرهیز می کرد. اما در یکی از منزلگاه ها کاروان زهیر نا خواسته در محلی سرگرم استراحت گردید، که کاروان امام حسین (ع) نیز در نزدیکی آن  بار افکنده بود. زهیر و همراهانش در حال خوردن غذا بودند که ناگهان مردی از سوی امام نزد آنان آمد و به زهیر گفت:"ای زهیر بن قین ! ابا عبداللّه الحسین مرا به سوی تو فرستاده است که بگویم به نزد او بروی."
سکوتی مبهم بر حاضران حاکم گردید. هر کس لقمه ای را که در دست داشت، بر زمین گذاشت. در این میان «دُلهم»، همسر زهیر برخاست و گفت:"سبحان اللّه! فرزند پیامبر(ص) تو را می طلبد و تو در رفتن درنگ می کنی... ؟! چه شده است که نزد او نمی روی و سخنش را نمی شنوی؟" زهیر از سخن غیورانه همسر خود تکانی خورد. بر خود نهیب زد و به سوی خیمه گاه امام به راه افتاد. چیزی نگذشت که  زهیر با سرعت و با صورتی برافروخته و شادمان به سوی یارانش بازگشت.. بارقه نگاه حسین (ع) چنان در جانش اثر کرده بود که از همه هستی خود گذشت و از دنیا و خانمان گسست. دستور داد خیمه او را جمع کنند و به اردوگاه حضرت انتقال دهند. سپس به همسرش گفت: "ای زن! اکنون تو را طلاق دادم و تو آزادی که هر جا می خواهی بروی؛ زیرا نمی خواهم به خاطر من گرفتار شوی." به همراهان خود نیز گفت: "هر کس می خواهد، با من بیاید. .. این آخرین دیدار من و شماست." سپس به امام حسین (ع) پیوست. 


هنگامی که امام در میانه راه از ستم و جور یزید سخن می گفت، زهیر برخاست و پس از به جای آوردن حمد وثنای خداوند، امام را مخاطب قرار داد و گفت: "ای فرزند رسول خدا، سخنانت را شنیدیم... به خدا سوگند، اگر دنیا برای ما باقی بود و قرار بود در آن بمانیم و جدایی از این دنیا به معنای یاری تو بود; باز همراهی شما را برمی گزیدیم." در شب عاشورا نیز، پس از آنکه امام حسین (ع) به یارانش فرمود، بروید که اینها تنها با من سر جنگ دارند، زهیر از جا برخاست و گفت:

"به خدا سوگند ، دوست دارم که کشته شوم، سپس برانگیخته شوم و تا هزار بار دیگر کشته و زنده شوم تا بدین سبب بلا از جان شما و جوانان اهل‎بیت شما دور ماند." 
هنگامه نبرد زهیر با شجاعت و دلاوری بی نظیر خود به میدان آمد. او همچنان که بر دشمن حمله می کرد، چنین رجز می خواند: "من زهیرم و فرزند قین هستم و با شمشیر خود شما را از حسین(ع) دور می سازم./ 
حسین یکی از دو نواده رسول است، از خاندانی که نیکی و تقوا زینت آنهاست؛ و اکنون او فرستاده پاک خدا از دو نسل نبوی است، و من شما را می‎کشم و عیب نمی‎دانم."
سپس به طرف امام باز گشت و چنین گفت: "جانم فدایت باد که هدایت یافت و هدایت گردید. امروز جدت پیامبر را ملاقات می کنم، همچنین برادرت حسن و پدرت علی مرتضی و..." 
 زهیر همچنان به پیکار ادامه داد تا اینکه سپاهیان دشمن بر وی حمله بردند و او را به شهادت رساندند.

 
 

کلیدواژه