میزان 17, 1395 16:40 Asia/Kabul
  • در مکتب امام حسین(ع)(6)

امام حسین (ع) اگر چه به سرانجام و سرنوشت خود و اهل بیت خویش آگاه بودند ، اما حفظ دین خدا را، از جان خویش مهمتر می دانستند. انحراف در حکومت امویان، به جایی رسیده بود که اگر قیام آن حضرت نبود، اسلام در زیر آوار بدعت ها ، سیاه نمایی ها و انحرافاتی که خلفای پیشین به وجود آورده بودند دفن می شد و اثری از آن باقی نمی ماند. پس امام با علم به شهادت خود برای حفظ اسلام قیام نمود.

در تاریخ بشر، جنگ های بسیار اتفاق افتاده است. در میان آنان، قیام هایی که با هدف دفاع از حق و عدالت صورت گرفته اند کم نیستند. بسیاری از انسان های حق طلب برای تحقق عدالت و حتی در جهت اهداف الهی جان خود و عزیزانشان را فدا کرده اند. مطمئناً هر کس در راه حق به پا خیزد و ایستادگی کند نزد پروردگار عالم مأجور است. اما از برخی، حتی نامی در تاریخ نمانده و برخی دیگر نیز تنها یادی به نیکی در حافظه بشر دارند. در میان همه قیام های حق طلبانه انسان های پاک، تنها قیام امام حسین (ع) است که پس از هزار و چهارصد سال، میلیون ها انسان عاشق، هر ساله به یادش، بی تاب و داغدار، عزاداری  می کنند. قیامی که شعارها و ارزش های آن، همواره منشاء تحولات بسیار بزرگی شده است. بزرگان دین، راز این ماندگاری را اخلاص امام حسین(ع) و یارانش می دانند. چرا که در پیشگاه الهی، تنها اعمالی ارزش دارد که برای رضایت خداوند انجام شود .

در قرآن کریم تمام تکالیف الهی به نوعی مقید به اخلاص و قصد قربت شده اند. چنانکه خداوند در قرآن درباره جهاد می فرماید: «کسانی که در راه خداوند جهاد کردند» و درباره شهادت می فرماید: « کسانی که در راه خدا کشته شدند.» درباره انفاق نیز می فرماید: «کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند.» همچنین قرآن درباره اهل بیت (ع) می فرماید: «غذای خود را با اینکه به آن علاقه دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» می دهند و می گویند «ما شما را بخاطر خدا اطعام می کنیم، و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم ».  

خصوصیت بارز حرکت امام حسین‌(ع) نیز چنین بود که خالصانه و بدون هیچ شائبه، برای خدا و دین خدا صورت گرفت. قرآن کریم، می فرماید: «مانند کسانی نباشید که از دیار خود با غرور، خودنمایی ( و نفس پرستی) در برابر مردم، خارج شدند.» (انفال، 47) و امام حسین (ع) نیز در مورد قیام خود می فرماید: «همانا من از سر غرور و سرمستی، تکبر و خودبزرگ بینی، فسادطلبی و ستمگری خروج نکرده ام؛ بلکه فقط برای اصلاح امور امت جدم قیام کرده ام» در این قیام خالصانه، یارانی خالص امام را یاری می کردند اما کسانی که جز رضای خدا دنبال امور دیگری نیز بودند و حتی ذره ای ناخالصی در وجودشان پنهان بود به این کاروان نور نپیوستند و یا در میانه راه از امام جدا شدند. امّا حسین (ع) و یارانش را هیچ چیز جز رضای پروردگار راضی و خشنود نمی کرد و این رمز ماندگاری عاشوراست. نهضت عاشورا با گذشت زمان نه تنها کهنه و فراموش نشد، که روز به روز بر جلوه و جاذبه آن افزوده گشت و این به برکت اخلاص است، چرا در نظام خلقت عمل خالص محو و نابود نمی‌شود. 

  هر شخصی که پا به میدان مبارزه می گذارد و در مقابل دشمن صف آرایی می کند، خواهان پیروزی خود و شکست دشمن است. امام حسین (ع) نیز از این قانون مستثناء نبوده و به دنبال پیروزی خود بود.  اما آیا امام حسین (ع) با توجه به شرایط زمانی و مکانی ای که داشت، می توانست پیروز این میدان باشد؟ و اگر نبود، چرا پا به میدان گذاشت؟ در پاسخ به این سوال چنین می توان گفت که پیروزی در اسلام، انجام وظیفه الهی و به پایان بردن مسوولیت شرعی است. گاهی شرایط به گونه ای است که آدمی، به ناچار برای رسیدن به مقصد و مقصود خویش، هر کاری را انجام می دهد؛ حتی اگر بداند به مرگ او می انجامد. رزمندگان صدراسلام نیزکه برای انجام دستورات الهی و دفاع از اسلام، در میادین بدر، خیبر و احزاب و... بر هم سبقت می گرفتند، می دانستند سرانجام داوطلب شدن و سبقت گرفتن برای رفتن به میدان جهاد، شهادت آنان است. لیکن چون می دانستند برای حفظ و دفاع از دین، چاره ای جز این نیست، پا در این میدانِ بی بازگشت می گذاشتند.

در بسیاری از روایات آمده است که اگر جان کسی در خطر افتاد، مالش را سپر جان خود کند، و جان خود را حفظ نماید. اما اگر خطری متوجه دین اسلام شد، جان را سپر دین خود قرار دهد. لذا برای حفظ دین هر گونه  فداکاری و از خودگذشتگی جایز است، و امام حسین (ع) نیز چنین کرد.  
امام اگر چه به سرانجام و سرنوشت خود و اهل بیت خویش در مسیر رفتن به کربلا آگاه بودند، اما حفظ دین خدا را از جان خویش مهمتر می دانستند. انحراف در حکومت به ظاهر اسلامی معاویه و پس از آن یزید، به جایی رسیده بود که اگر قیام عارفانه آن حضرت و یاران باوفایش نبود، اسلام، قرآن و هر آن چه پیامبران در طول تاریخ آورده بودند، در زیر آوار بدعت ها، سیاه نمایی ها و انحرافاتی که خلفای پیشین به وجود آورده بودند دفن می شد و اثری از آن باقی نمی ماند. چنانچه ادیان گذشته در زیر این رسوبات مدفون شد و اثر درستی از آن ها بر جای نماند. لذا امام حسین (ع) برای زنده نگه داشتن دین خدا و حفظ اساس آن از جان خود و اهل بیت و اصحابشان گذشتند. و اینگونه این قیام در صفحه تاریخ جاودان ماند و الگوی همه مجاهدان راه حق و عدالت طلب گردید. 

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین 

    زمانی که امام حسین (ع) به کربلا رسید، نامه ای به "حبیب بن مظاهر" که از صحابه پیامبر اکرم (ص) و از دوستان نزدیک پدرش، علی بن ابیطالب بود نوشت و در آن تصریح کرد که: «... یا حبیب! تو از نزدیکی من به رسول خدا(ص) آگاهی و بهتر و بیشتر از دیگران، ما را می شناسی. از سوی دیگر، تو درد آشنا و غیرت مندی. پس یاری خود را از ما دریغ نکن. جدّم رسول خدا در قیامت قدردان تو خواهدبود».
چون نامه امام به دست حبیب رسید، از ترس مأموران عبیداللّه بن زیاد، خود را به مریضی زد و در میان افراد قبیله اش چنین وانمود کرد که دیگر پیر شده است. حبیب این گونه سخن می گفت تا تصمیم درونی او فاش نشود و از خطر عبیداللّه در امان بماند. سرانجام حبیب شبانه از کوفه خارج شد و همراه غلام خویش به کربلا رفت.

حبیب بن مظاهر پس از رسیدن به کربلا، وفاداری اش به امام حسین (ع) را در میدان عمل به نمایش گذاشت. همین که دید یاوران امام، اندک و دشمنان او بسیارند، به امام عرض کرد: «در این نزدیکی، قبیله‌ای از بنی اسد هستند. اگر اجازه دهید، پیش آنها بروم و آنان را به یاری شما دعوت کنم؛ شاید خداوند هدایتشان کند.» پس از اینکه حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و به نصیحت و ارشادشان پرداخت و در سخنانش گفت: «برای‌تان هدیه نیکی آورده ‏ام؛ بهترین چیزی که رهبر قومی برای آنان می‏ آورد. اینک این حسین، فرزند امیرمؤمنان و فاطمه زهراست که در کنار و نزدیک شما فرود آمده است و همراهش، جمعی از مؤمنان‌اند، درحالی‌که دشمنانش او را محاصره کرده‏اند تا به قتلش‏ برسانند. آمده‏ ام تا شما را به دفاع از او و حفظ حرمت پیامبر درباره وی دعوت کنم. به خداوند سوگند! اگر یاری ‏اش کنید، پروردگار، شرافت دنیا و آخرت را به شما خواهد داد. »
یکی از آنان به نام عبدالله بن بشیر برخاست و گفت: ای حبیب، خداوند تلاشت را پاداش دهد! برای ما افتخاری آوردی که یک انسان به عزیزترین کسانش می‏ دهد. من نخستین کسی هستم که دعوت تو را لبیک می‏گویم... . بدین ترتیب دیگران هم به پا خاستند و سخنانی چون او بر زبان آوردند و برای پیوستن به حسین (ع) و یاری او، اعلام آمادگی کردند که شمار این افراد، به هفتاد یا نود نفر می‏ رسید. آنان تصمیم ‏گرفتند به سوی کربلا رهسپار شوند، ولی جاسوس‏ خیانتکاری از وابستگان عمرسعد در میان‌شان بود که ‏به او گزارش داد. عمرسعد هم عنصر خشن بی‌رحمی چون "ازرق"‏ را با پانصد اسب سوار به سوی آنان‏ روانه کرد. مأموران، همان شب به آنان رسیدند و مانع ‏حرکت‌شان شدند. گرچه در آن لحظه، طایفه بنی اسد نتوانستند به یاری امام بشتابند، پس از پایان ماجرای عاشورا و به اسارت رفتن اهل بیت، به سرزمین خونین کربلا آمدند و بدن پاک شهیدان را به خاک سپردند.

السلام علیک یا ناصر الحسین

 هنگامیکه حبیب بن مظاهر، این مخلص و با ایمان، در برابر دشمن قرار گرفت، رجز پرشوری خواند و سپس به نبرد با دشمن پرداخت. نبرد سختی میان حبیب و لشکر کینه توز رخ داد، که ناگاه شخصی از قبیله بنی تمیم، بر او حمله کرد و شمشیر بر سر مبارکش زد. در این زمان شخصی دیگری، با نیزه بر آن بزرگوار زد و او را بر زمین افکند. حبیب خواست برخیزد که "حصین بن تمیم " سر مبارکش را از تن جدا کرد و او به فیض والای شهادت رسید. شهادت این پیر عاشق، بر یاران امام(ع) و خود امام(ع) بسیار گران بود. چنانکه امام حسین (ع) هنگامیکه بر جنازه بی سر او رسید، فرمود: «پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می برم. » 

 

 

کلیدواژه